فایل صوتی برای نابینایان، در انتهای این مقاله

شناسنامه مقاله

پژوهشی از فرامرز تابش

ارائه شده در بخش علوم سیاسی در سایت فارسی زبان پژوهشکده اندیشه آنلاین آلمان (AOG)

 

تاریخ انتشار نسخه فارسی: جمعه ۲۸ اردیبهشت ماه ۲۵۸۴ باستانی، مصادف با ۱۹ سپتامبر ۲۰۲۵

کد مقاله در آرشیو پژوهشکده:  öhvhdhkT ikvlknd öi nv xvt khnvsj jhvdo hdsjhn


Author: Faramarz Tabesh
ISNI: 0000 0005 2737 2290

Affiliation: Founder and Director, Research Institute Andishe Online Germany (AOG)
ISNI: 0000 0005 2724 714X |  Ringgold ID: 823032

Journal: Andishe |  ISSN: 1619-9898

 

Article Type: Interdisciplinary Sciences (also known as Integrative Sciences)

Keywords:
Politics, Ontology, Cognitive Discussion, Scientific Analysis, Conceptual Misconceptions, Epistemology, Interdisciplinary Critique, Philosophy of Mind.


Publication Dates:

Persian (Original Edition):  Published on September 19, 2025

Archive Code:n,hgdsl: öhvhdhkT ikvlknd öi nv xvt khnvsj jhvdo hdsjhn



هربرت فون کارایان،

موسیقی دانی بزرگ که در طرف نادرست تاریخ ایستاد



D



تطبیقی بر زندگی و میراث فردوسی و شکسپیر- قسمت اول

ترنس لوکیشن کروموزومی  و ایجاد اولین انسان در زمین. به مناسبت ۱۲۸ مین تولد استاد الهی

تحریف تاریخ باستانی ایرانزمین

خواهران ارزشی- برادران کارامازوف

نخبه کیست؟ 

خرافه، مفهومی غیرقابل تفسیر

یک سوال آتئیسمی

خواهران ارزشی- برادران کارامازوف

فراماسونری- قسمت اول

سقوط برگی از درخت. داستان کوتاه مونا نقیب

جهش کوانتمی روح

آتئیسم، آنالیز و ریشه یابی

جهانبینی سیرکمال، کامل و نهائی

ناسیونالیسم مانعی در مقابل تجزیه طلبی

مارکس و مارکسیسم زیر ذره بین

نمونه ای از طنبورنوازی استاد الهی

نفوذ تاریخی ایرانیان در شبه قاره هند

جنایات خمرهای سرخ

قدرت و اختیارات پادشاه یا ملکه در بریتانیا

باله

اعجاز تفکرات استاد الهی در ایجاد پارادایمهای جدید

فراماسونری- قسمت اول

آنالیز یک اشتباه علمی

بازنگری در دمکراسی کنونی

ملی گرایی متعادل ایرانی- خط سوم در جایگاه سیاسی جهان

روان شناسی نوزادان

اصل عدم تساوی کل با اجزاء

سیری در معرفت الروح

مقدمه

در تاریخ شانزدهم شهریور ماه ۲۵۸۴ باستانی، یکی از دوستان، سوالی را در مورد یک خواننده ایرانی که به گفته ایشان هنرمند حکومتی می باشد، مطرح کرده بود. گویا قرار بوده این هنرمند یک شوی خیابانی بزرگ در یکی از میدان های اصلی تهران برگزار کند. فرد مطرح کننده این سوال با آنکه قائل به حکومتی بودن این هنرمند و همینطور اجرای کنسرت ایشان بود، با این حال معتقد بود که مردم نباید چنین توفنده به او حمله کنند و مورد انتقاد شدید قرار دهند. من در تحلیل این نظریه  به دو مورد از نتایج منفی اجتماعی ناشی از "قرار گرفتن در طرف نادرست تاریخ" اشاره کردم و مختصرن به برسی آن پرداختم و تجزیه و تحلیل عمیق تر را به امروز موکول نمودم، زیرا در آن زمان یک پروژه بزرگ در دست داشتم که باید به اتمام می رساندم. در هر حال، در این مقاله سعی می کنم با مثال های متعدد نشان بدهم که بر طبق اسناد موجود، موضع گیری های انسانها در مورد رخدادهای خاص، به ویژه پیرامون افراد سرشناس و مخصوصن هنرمندان، یقینن بازخورد های اجتماعی مثبت و منفی، بسته به سمت و سویی که آنها انتخاب می کنند، خواهد داشت و تا ده ها و بلکه صدها سال و شاید هم برای همیشه در تاریخ باقی خواهد ماند.

در اینجا مایلم این نوشتار را با دو شخصیت از بزرگترین نوابغ موسیقی آلمان شروع کنم و در ادامه، این بحث را بطور گذرا به دیگر نخبگان نیز بسط بدهم. اما از آنجا که در این متن حاضر، چندین بار از اصطلاح " نازی زدایی" نام برده خواهد شد، لازم می دانم در آغاز، این جریان تاریخی را به اختصار توضیح بدهم.

 

۱- نازی زدایی"Denazification"

نازی‌زدایی برنامه‌ای بود که پس از پایان جنگ جهانی دوم در۱۹۴۵ توسط متفقین، بطور برجسته، توسط آمریکاییان اجرا شد تا ساختار نازیسم از جامعه آلمان ریشه‌ کن شود.

هدف‌

-       حذف اعضای فعال حزب نازی از پست‌های دولتی، ارتش، آموزش، فرهنگ و موقعیت های کلیدی دیگر.

-       جلوگیری از بازگشت ایدئولوژی نازی به عرصه سیاسی و اجتماعی.

-       شفاف ‌سازی درباره نقش افراد در دوران رایش سوم.

روند اجرا

متفقین، عمدتن آمریکا، بریتانیا و فرانسه، در این ارتباط، دادگاه‌ها و کمیسیون‌هایی را تشکیل دادند. روند کار چنین بود: هر فردی که در حکومت، ارتش، رسانه‌ها یا فرهنگ و هنر نقشی داشت باید پرسش‌نامه‌ای بسیار مفصل با بیش از ۱۰۰ سؤال را پر می‌کرد.

در انتهای دادرسی ها، افراد به پنج دسته تقسیم می‌شدند:

۱- مجرمان بزرگ   (Major Offenders)

۲- مجرمان  (Offenders)

۳- مجرمان کم اهمیت (Lesser Offenders)

۴- همراهان(پیروان)   (Followers)

۵- تبرئه ‌شدگان  (Exonerated)

بسیاری از رهبران ارکستر، آهنگسازان و هنرمندان مجبور شدند در این روند شرکت کنند. کارایان نیز مانند افراد برجسته دیگر در ابتدا مدتی از کار محروم شد، چون عضویت رسمی در حزب نازی داشت و حتی در حضور هیتلر اجرا کرده بود. اما در نهایت او را در دسته‌ "همراهان"    قرار دادند. بدان مفهوم که این شخص،  بیشتر برای بقا و پیشرفت شخصی خود با نازی ها همراهی کرده، نه به‌عنوان ایدئولوگ سیاسی.

 


۲- هنرمندان برجسته آلمانی زیر اتهام نازیسم

- هربرت فون کارایان  (Herbert von Karajan)

او بی شک یکی از بزرگ ‌ترین و تأثیرگذارترین رهبران ارکستر فیلارمونیک قرن بیستم بود. من مایلم زندگی کارایان را به دو بخش عمده تقسیم کنم.


الف) بخش درخشان زندگی کارایان

  • تولد و مرگ:  او در ۱۹۰۸ میلادی در سالزبورگ اتریش متولد شد و در ۱۶ ژوئیه ۱۹۸۹ در آنسبرون  (Anif)، نزدیکی محل تولد ش در اتریش درگذشت.
  • شهرت: کارایان   بیش از سه دهه رهبر اصلی ارکستر فیلارمونیک برلین بود (۱۹۵۵ تا ۱۹۸۹) و در این مدت این ارکستر را به اوج شهرت جهانی رساند.
  • سبک: کارایان به وسواس در شفافیت صدا، دقت تکنیکی و برداشت‌های پرشکوه از آثار آهنگسازان بزرگی چون بتهوون، برامس، واگنر، چایکوفسکی و مالر معروف است. او یکی از پرکارترین رهبران ارکستر فیلارمونیک در زمینه ضبط موسیقی بود و تا کنون صدها آلبوم از او منتشر شده است.
  • اجراهای کم نظیر: هدایت ارکستر که اغلب با چشمان بسته صورت می گرفت، باعث ایجاد یک کاریزمای ویژه در شخصیت کارایان شده بود که در موفقیت و شهرت جهانی او سهم بسزایی داشت. او به سادگی یک نابغه موسیقی بود.


ب) بخش سیاه زندگی کارایان

  • انتقاد و جنجال: کارایان گاهی به خاطر تمرکز زیاد بر کمال گرایی تکنیکی مورد انتقاد قرار گرفته است که البته ارتباطی به بخش قابل سرزنش زندگی او ندارد. اما او همچنین به علت ارتباطش با نازی ها در دوران جوانی، مورد انتقاد شدید و جدی قرار گرفته است.
  • عضویت در حزب نازی: کارایان در سال ۱۹۳۳ در اتریش (زالسبورگ) به حزب نازی پیوست، و دوباره پس از الحاق اتریش به آلمان در ۱۹۳۵ بار دیگر عضویتش را تجدید نمود. البته برخی مورخان بر اساس آنچه خود کارایان در روند دادرسی در دادگاه نازی زدایی عنوان داشت، معتقدند این عضویت بیشتر برای پیشرفت شغلی‌اش بوده تا باور ایدئولوژیک به نازی ها.
  • ارتباط با مقامات رایش سوم:  او در دوران حکومت نازی‌ها، به سرعت پیشرفت کرد. در سال ۱۹۳۸ در جشنواره زالسبورگ، به رهبری اجرای اپراهای واگنر پرداخت و توجه مقامات نازی از جمله یوزف گوبلز (وزیر تبلیغات هیتلر) را جلب کرد.
  • اجرا در حضور هیتلر:  اسناد و خاطرات نشان می‌دهند که کارایان در سال‌های پایانی دهه ۱۹۳۰ چندین بار در اجراهایی حضور داشته که هیتلر و مقامات بلندپایه‌ حزب نازی نیز در سالن بوده‌اند. معروف ‌ترین مورد، اجرای او از اپرای  تریستن و ایزولده "Tristan und Isolde"   واگنر در سال ۱۹۳۸ در زالسبورگ است که هیتلر نیز در آن شرکت داشت.
  • پس از جنگ: بعد از سقوط رایش سوم، در دوران نازی زدایی "denazification" که آمریکایی ها در آلمان و مناطق تحت اشغال نازی ها به راه انداخته بودند، کارایان مدتی از فعالیت محروم شد، اما مجددن در سال ۱۹۴۷ اجازه فعالیت گرفت و در پی آن، از دهه ۱۹۵۰ به بعد، به جایگاه رهبر فیلارمونیک برلین رسید و تا حدود زیادی وجهه بین‌المللی‌اش را بازیافت. با این حال  گذشته سیاسی‌اش تا به امروز از یادها نرفت و در اذهان منتقدان باقی ماند.

برخی از منتقدین بر این عقیده هستند که در مجموع، ارتباط کارایان با نازی‌ها بیشتر جنبه‌ی فرصت‌طلبی حرفه‌ای داشته است تا اعتقاد ایدئولوژیک حقیقی، مشکلی که تقریبن همه هنرمندان داخل ایران نیز هم اکنون با آن دست به گریبان هستند. با این حال این نقطه ضعف همچنان یکی از نقاط تاریک زندگی‌ کارایان محسوب می‌شود، زیرا او در هرحال در طرف نادرست تاریخ، یعنی نازی ها ایستاده بود و این چیزی نبود که اذهان بیدار و وجدان جامعه بتواند آن را بدست فراموشی بسپارد.

دلایلی که برای رفع اتهام از کارایان عنوان شده است، عمومن دور محورهای زیر آنالیز می شوند:

 

- نیاز به بازسازی فرهنگی آلمان

یک نظریه در این مورد آن است که: بعد از جنگ، متفقین می‌خواستند آلمان را از نو بسازند. فرهنگ و هنر، به‌ ویژه فلسفه و موسیقی کلاسیک، بخش بزرگی از هویت ملی آلمان بود. عناصر دست اندرکار آمریکایی معتقد بودند، اگر همهٔ هنرمندان بزرگ خانه نشین بشوند، عملن جنبه فرهنگی جامعه از هم می‌پاشید. بنابراین، آن‌ها ترجیح دادند از بعضی از چهره‌های هنری پرنفوذ مانند کارایان رفع اتهام کنند.


- تمایز بین "ایدئولوگ" و "فرصت‌ طلب"

در کمیسیون‌های نازی‌زدایی چنین بررسی می شد که آیا شخص مورد قضاوت، فعالانه به تبلیغ ایدئولوژی نازی پرداخته و یا صرفن برحسب شغل خود و  به دلیل کسب شهرت با آنها همراهی کرده است. یک مثال:

کسانی مثل گوبلز (Joseph Goebbels) وزیر تبلیغات و یا لنی ریفن ا‌شتال(Leni Riefenstahl) کارگردان فیلم های تبلیغاتی نازی ها، آشکارا ابزار تبلیغاتی رژیم منفور هیتلری بودند. این در حالی است که کسانی مثل کارایان یا فورت‌ونگلر   (Wilhelm Furtwängler) بیشتر به‌عنوان "همراه حرفه‌ای" شناخته شدند.


- فشار بین‌المللی و نیاز به  "برندهای فرهنگی"

چهره‌هایی مثل فورت‌ونگلر و کارایان، شهرت جهانی داشتند. حضورشان در صحنه‌های بین‌المللی به آلمان غربی کمک می‌کرد تا وجهه‌ای "متمدن و اروپایی"   از خود نشان دهد و از تصویر نازیسم فاصله بگیرد.


- رقابت بلوک‌ها (جنگ سرد)

درست پس از جنگ دوم، جهان به دو بلوک شرق و غرب تقسیم شد. آمریکا و متحدانش نمی‌خواستند هنرمندان بزرگ آلمانی به دست شوروی بیفتند. بنابراین بازگرداندن چنین افراد برجسته ای به صحنه فرهنگی غرب، راهی بود برای نشان دادن برتری فرهنگی و سیاسی.


- فشار طرفداران و جامعه موسیقی

بسیاری از موسیقی دانان و حتی مخاطبان بر این عقیده بودند که: "هنر باید از سیاست جدا باشد."   همین نگاه باعث شد بسیاری از هنرمندان در روند دادرسی، سریع‌تر تبرئه شوند.

در اینجا برای روشن تر شدن هدف اصلی این مقاله، چند نمونه‌ معروف از موسیقی دانان و هنرمندانی که مانند کارایان درگیر روند نازی‌زدایی (Denazification) شدند و سرنوشت‌های متفاوت آنها ارائه می شوند:


الف) رهبران ارکستر و موسیقیدانان


- ویلهلم فورت‌ونگلر  (Wilhelm Furtwängler)
رهبر ارکستر مشهور آلمانی. او هرگز عضو حزب نازی نشد، اما در آلمان ماند و برای ارکسترهای مهم اجرا کرد؛ حتی در حضور هیتلر. او بعد از جنگ، مدتی از اجرا محروم شد، ولی در دادگاه تبرئه گردید. با این حال
همیشه سایه‌ اتهام همکاری با نازی ها بر زندگی‌اش باقی ماند.


نامه‌ها و دفاعیات فورت‌ونگلر

 فورت ‌ونگلر بیش از دیگران مجبور شد در دادگاه‌های نازی زدایی "denazification" از خودش دفاع کند.

ادعای حمایت او از موسیقیدانان یهودی در دادگاه
زمانی که  نازی‌ها در سال
۱۹۳۴ قصد اخراج موسیقی دانان یهودی از ارکسترها را داشتند، فورت‌ونگلر، بنابر ادعای خودش، نامه‌ای به وزیر تبلیغات هیتلر، یوزف گوبلز، نوشت و اعتراض کرد که:

" موسیقی در آلمان نمی‌تواند بدون مشارکت یهودیان بزرگی مانند مندلسون  (Felix Mendelssohn Bartholdy) (آهنگساز، رهبر ارکستر و پیانیست) وجود داشته باشد."

 او حتی تهدید کرد که اگر دولت دخالت مستقیم کند، استعفا خواهد داد. این امر باعث شد فورت ونگلرمدتی از مقام‌های رسمی‌اش کنار گذاشته شود.
از آن گذشته بنابر ادعای فورت‌ونگلر در روند دادرسی، او در طول جنگ، چندین بار به نفع نوازندگان و آهنگسازان یهودی، به مقامات حکومتی نامه نوشت تا از تبعید یا اخراج نجاتشان دهد.
برای نمونه او از
آرنولد شوئنبرگ (آهنگساز تبعیدی) می گوید که وی از او دفاع کرده و موسیقی او را ارزشمند برشمرده است، در حالی که نازی‌ها هنر شوئنبرگ را به‌ عنوان "موسیقی منحط" (Entartete Musik)  معرفی می‌کردند.

دو اتهام اصلی فورت‌ونگلر در دادگاه نازی‌زدایی در ۱۹۴۶–۴۷ این بود که در آلمان مانده بود و برای ارکسترهای دولتی نازی ها اجرا کرده بود، خصوصن آنکه برخی از این اجراها  در حضور هیتلر بوده است.

در این رابطه او چنین از خود دفاع کرد:

  • هیچ‌وقت عضو حزب نازی نبوده ام.
  • هیچ سمفونی یا اثری برای تبلیغات نازی رهبری نکرده ام.
  • ماندم در آلمان برای این بود که موسیقی و سنت فرهنگی حفظ شود، نه حمایت از رژیم.
  • اما باید توجه کنید که، بارها در مقابل دخالت نازی‌ها در هنر ایستادم و از هنرمندان در خطر حمایت کردم.


فورت‌ونگلر در نامهٔ معروف خود به کمیسیون نازی زدایی آمریکایی‌ها نوشت:

" موسیقی برای من مقدس است. وظیفه خود می دانستم، آن را حتی در تاریک‌ ترین دوران زنده نگه دارم. اگر می‌رفتم، فرهنگ آلمان به دست کسانی می‌افتاد که فقط ابزار تبلیغ بودند."

این دفاعیات باعث شد او در نهایت تبرئه شود، گرچه تا آخر عمر داغ ننگ نازیسم بر چهره‌اش باقی ماند.

فورت‌ونگلر در ۱۹۵۴ درگذشت، اماهمانطور که گفته شد، گرچه زندگی او همیشه در سایه اتهام " ایستادن در کنار حکومت مستبد" نازی ها باقی ماند، ولی چند بار موفق شد به صحنه بازگردد و حتی در آمریکا و سوئیس اجرا داشته باشد. 


- کارل بوم  (Karl Böhm)
رهبر اپرا و ارکستر اتریشی. عضو حزب نازی بود و در دوران رایش سوم پیشرفت زیادی داشت. بعد از جنگ، مدتی از کار محروم شد، اما به ‌تدریج مجددن جذب جامعه هنری شد و در سال های بعد، به یکی از رهبران مطرح اپرای وین تبدیل شد.


- ریشارد اشتراوس  (Richard Strauss)
آهنگساز بزرگ آلمانی. او رسمن رئیس
"اتحادیه موسیقی رایش" شد، اما به‌ ویژه به خاطر عروس یهودی‌اش، روابط پرتنشی با نازی‌ها داشت. پس از جنگ، او هم درگیر بازجویی شد، اما در نهایت اجازه یافت فعالیت کند.


 ب) در عرصه تئاتر و سینما

- لیـنی ریفنشتال(Leni Riefenstahl) 
کارگردان زن آلمانی که فیلم‌های تبلیغاتی قدرتمندی مثل
" پیروزی اراده و المپیا"   برای نازی‌ها ساخت. او نیز بعد از جنگ محاکمه شد، اما ادعا کرد فقط  یک هنرمند   بوده و هیچ‌ وقت عضو حزب نبوده است. به همین دلیل گرچه محکوم نشد، ولی عملن تا آخر عمر، لکه‌ نازیسم بر شخصیت و نام او باقی ماند و دیگر هرگز نتوانست به جایگاه سابق خود بازگردد.

- امیل یانینگز  (Emil Jannings)
بازیگر مشهور سینمای آلمان و هالیوود. او در مقیاسی بالا و تمام قد با نازی‌ها همکاری می کرد و حتی لقب
"بازیگر رسمی رایش" را گرفت. او بعد از اتمام جنگ جهانی دوم  کاملن از صحنه هنر محو شد.

پ) سرنوشت متفاوت، بعد از دادرسی

  • کارایان و بوم دوباره به اوج رسیدند. گرچه گذشته سیاسی آنها هرگز از یادها نرفت.
  • فورت‌ونگلر هرگز نتوانست شهرتش را از سایه‌ی نازی‌ها جدا کند.
  • ریفنشتال و یانینگز عملن از نظر حرفه‌ای نابود شدند.


آنچه گفته شد می تواند بدان مفهوم باشد که در جریان نازی زدایی "denazification" ، گاهی با برخی سخت‌گیرانه برخورد می شد  و گاهی در مورد تعدادی دیگری از هنرمندان، روند دادرسی با گذشت بیشتری همراه بود، خصوصن زمانی که هنرمند، شهرت جهانی داشت . با این حال، حداقل دو تفاوت کلیدی در روند دادرسی مابین کارایان و فورت‌ونگلر وجود داشت:

- فورت‌ونگلر بیشتر با مقاومت اخلاقی و نامه‌های تدافعی از خودش دفاع کرد، اما کارایان بیشتر با کوچک‌ نمایی نقش سیاسی و نشان دادن بی‌طرفی خود، این مهم را به انجام رساند.

- فورت‌ونگلر در دادگاه به‌عنوان "وجدان اخلاقی"  موسیقی آلمان خود را معرفی می کرد، هرچند دفاعیه او به علت عدم وجود اسناد لازم، سرشار از تناقض بود. این در حالی است که کارایان به‌عنوان "فرصت‌ طلب عمل‌گرا" شناخته شد و توانست، حداقل از نظر دادگاه،  تا حدودی گذشتهٔ سیاسی‌اش را پشت سر بگذارد.



۳- جبهه شرقی متفقین: ارتش سرخ

یکی از جنبه‌های بسیار تلخ و خشونت ‌بار پایان جنگ جهانی دوم، در جبههٔ شرقی متبلور شد، جایی که ارتش سرخ روسیه که بزودی نام اتحاد جماهیر شوروی را بخود گرفت، مرتکب جنایات حیرت آوری شد.


الف)  دو عامل در کشتار اسیران جنگی

  • در پایان جنگ جهانی دوم، ارتش سرخ شوروی به سمت برلین پیش می‌رفت و پس از فتح خاک آلمان، بسیاری از اسیران آلمانی در مناطق تحت کنترل شوروی قرار گرفتند.
  • خشونت و انتقام‌جویی نسبت به آلمانی‌ها که ناشی از خشونت و ویرانی‌ای بود که نازی‌ها در شوروی به بار آورده بودند: کشتار، تجاوز، تخریب کامل شهرها و روستاها.   البته باید به این دو فاکتور، خشونت و قساوت قلب مشهور ارتش سرخ نیز اضافه شود که در واقع یکی از عوامل اصلی این جنایات بود. قساوتی که در همان زمان، درست پس از پایان جنگ، ایرانیان بی دفاع که حتی وارد جنگ نیز نشده بودند به خوبی مزه تلخ آن را توسط روس ها و البته بریتانیایی ها چشیدند.

 

ب) نحوهٔ رفتار با اسیران

در برخی موارد، تاریخ شاهد رفتارهای بسیار بیرحمانه روس ها بوده است که شامل شکنجه و کشتار گروهی می‌شد. یکی از این مشاهدات عینی، راوی مطالب حیرت آور زیر است:

سربازان شوروی، اسیران آلمانی را مجبور می‌کردند تا در یک مسیر باریک (کوچهٔ فرضی) حرکت کنند. این مسیر طوری طراحی می‌شد که از یک سمت باز باشد تا سربازان بتوانند از پشت سر، جمجمه اسیران را مورد هدف گلوله قرار دهند، و به آن‌ها شلیک کنند. این نوع قتل عمدی به نام "کریدورهای کشتار"   "killing corridor" یا "کوچهٔ مرگ" در برخی اسناد تاریخی و خاطرات بازماندگان،  دیده و ثبت شده است.


پ) نقشهٔ حرکت و خشونت ارتش سرخ (۱۹۴۴–۱۹۴۵)


- ورود به لهستان و مناطق شرقی آلمان  (تابستان–پاییز ۱۹۴۴)

ارتش سرخ پس از آزادسازی لهستان و بلاروس، وارد خاک آلمان شرقی شد. در این مرحله، اسیران جنگی آلمانی که در جبهه شرقی دستگیر می‌شدند، تحت شرایط سخت و کمبود غذا قرار داشتند. برخی گزارش‌ها از شکنجه و اعدام دسته‌جمعی خبر می‌دهند، به ‌ویژه در مناطق نزدیک رودخانه‌های بزرگ و پل‌ها که امکان انتقال اسیران محدود بود.


- پیشروی به براندنبورگ و سیلزیا  (زمستان ۱۹۴۴–۱۹۴۵)

در نزدیکی شهرهای: برلین، درسدن، لایپزیگ، سیلزیا، و مناطق صنعتی شرقی آلمان، اسیران به کارهای اجباری فرستاده می شدند. در برخی اردوگاه‌ها، رفتارهای وحشیانه گزارش شده است: اعدام‌های نمایشی و کوچه‌های مرگ که سربازان روسی، اسیران را  در آن مجبور به حرکت و سپس به سر آنها شلیک می‌کردند.


- فتح برلین  (آوریل–مه ۱۹۴۵)

پس از ورود به برلین هزاران اسیر آلمانی، سرباز و حتی غیرنظامیان، تحت خشونت‌های دسته‌جمعی قرار گرفتند. در این مناطق، تجاوز به زنان و قتل‌های انتقامی، امری رایج بود و ضمنن گزارشات زیادی از کوچه‌های مرگ و اعدام‌های گروهی نیز در دست می باشند، به‌ویژه در مناطق اطراف ساختمان‌های دولتی و مسیرهای تنگ و باریک.


- اردوگاه‌ها و مسیر بازگشت به شوروی

پس از جنگ، بسیاری از اسیران به اردوگاه‌های کار اجباری گولاگ (Gulag) در اتحاد جماهیر شوروی منتقل شدند. این در حالی است که مرگ و میر، هم در مسیر و هم دراردوگاه‌ها بسیار بالا بود. تخمین‌ زده می شود، بین ۱ میلیون تا ۱٫۲ میلیون اسیر آلمانی جان خود را از دست داده‌اند. اسیران جوان و سالم‌تر عمدتن به کارهای سخت صنعتی و ساختمانی فرستاده شدند.


 - نتیجه تاریخی

خشونت ارتش سرخ علیه اسیران آلمانی بخش مهمی از واقعیت تلخ پایان جنگ است. به عنوان انگیزه‌های این جنایات روس ها، می توان، انتقام از تجاوزهای نازی‌ها در شوروی، خستگی و خشونت جنگ، و البته بی‌توجهی به حقوق بین‌المللی اسیران جنگی نام برد. کوچه‌های مرگ که شرح آن رفت،  نمونه‌ای از این خشونت‌های محلی و نمایشی است که بیشتر در خاطرات و منابع تاریخی شخصی ثبت شده‌اند.

در کل می توان گفت:

" افرادی مانند هنرمندان یاد شده در این نوشتار که بدست امریکاییان افتادند، از اقبال بسیار برجسته ای برخوردار بودند، زیرا اگر در جبهه شرقی، بدست ارتش سرخ گرفتار می شدند، سرنوشتشان در کوچه های مرگ و یا اردوگاه های کار اجباری رقم می خورد. کوچه هایی که از اسیران آلمانی بوجود آمده بود، در حالی که صورت آنها بطرف خارج دالان قرار می گرفت تا به روش روسی، یعنی " تیر بر جمجمه از پشت سر"، به طرز غم انگیر و  فجیعی کشته شوند."

 


۴- نتیجه: ارتباط آنچه گفته شد با وقایع سیاسی و اجتماعی ایران

در همه گستره هستی، تنها دو منبع انرژی ازلی نور(الکترونی) و تاریکی(پوزیترونی) وجود دارد که دائمن در حال درگیری با یکدیگر می باشند. این تضاد باعث ایجاد انواع مختلف از وضعیت هایی می شود که بر تثبیت موقتی این یا آن منبع انرژی موثر واقع می شود. زمانی که در بخشی از سیاره زمین این نیروی تاریک، که ما آن را پوزیترونی نامیده ایم، تسلط بیابد، انسانهایی را بخود جذب می کند که جنبه تاریک وجودشان بر نیروی روشن درونشان غلبه دارد. این افراد، قدرت را در آن منطقه بدست می گیرند و یک حکومت سیاه و مستبد را تشکیل می دهند. در تمام متون فلسفی- الهیاتی اصیل و دست نخورده در سراسر جهان، نشانه های ایجاد حکومت تاریکی را چنین برشمرده اند:

رواج دروغ و تقلب بجای راستی و درستی. این امر در بالاترین شدت خود تبدیل به جا انداختن المنت هایی مانند دروغ، تقلب، ریاکاری و غیره، در قالب و با نام جعلی راستی و درستی است. روند کار، استفاده از ابزار به شدت دستکاری شده دین و مذهب است که افراد ساده اندیش خشگه گرای مذهبی را به نیروهای حامی تاریکی و بشدت سرکوبگر تبدیل می کند. زمانی که یک حکومت تاریک و مستبد کاملن مستقر می شود، در منطقه زیر نفوذ خود این خصوصیت ها نمایان می شوند:

خشکسالی، بیماری، فقر، فحشای گسترده، شکست اخلاقیات، رواج بی رحمی، غارت اموال عمومی و طبیعی، آوارگی مردمان آن سرزمین به دیگر نقاط جهان، ایجاد جنگ و خونریزی به علت میل شدید نیروهای تاریک برای کشتار، نابودی و غلبه بر جهان. این در حالی است که برای نیروهای نورانی، همواره ابتدا یافتن راه حل صلح آمیز در اولویت است.


واقعیت آن است که ایران امروز در تاریکی مطلق شناور است، اما این امر به مفهوم سکوت و یا بی عملی نیروهای روشنایی نیست. در حال حاضر عناصر نور و تاریکی در بالاترین حد خود در حال درگیری هستند و بزودی شاهد آن خواهیم بود که تاریکی مجبور به عقب نشینی از ایران خواهد شد، اما این آخر ماجرا نخواهد بود، اینبار عناصر نور، به مرور تاریکی را در سراسر  جهان تعدیل خواند نمود و از شدت آن تا حد بسیار زیادی خواهند کاست، زیرا در هرحال، تاریکی از بین رفتنی نیست. با این وجود، تعدیل این نیرو به مفهوم ایجاد یک نظم جهانی نوین با قوانین تثبیت کننده حقوق همه انسانهاست تا از این طریق، تاریکی نتواند مجددن در نقطه دیگری در جهان بر مردمان ساده لوح که از شدت فقر بر هر کاهی می آویزند، غلبه کند و یک حکومت شیطانی دیگر ایجاد نماید.


حال روی سخن من با هنرمندان و ورزشکاران در زمینه های مختلف در ایران است. وضعیت انرژیایی روانی مردم ایران در این ۴۶ سال، به حالت فنری درآمده است که بر اثر خشم فروخورده، تا حد امکان فشرده شده است، اما بزودی بر اثر غلبه المنت های نور، این فنر رها خواهد شد و انرژی زیادی را بر علیه مستبدان و همه کسانی که در کنار آنها ایستاده بودند ایجاد خواهد نمود. این را برای دیندارها می گویم:

" فراموش نکنید، زمانی که به یک انسان ظلم شود، صاحب حق ضایع شده، آن فرد است و نه خدا. این بدان مفهوم است که اگر به امید آن نشسته اید که خدا شما را از خشم رها شده مردم برهاند باید بگویم سخت در اشتباه هستید."


حال بیاییم فرض کنیم شما هنرمندان حکومتی در محاصره مردم نیافتید و به شما این امکان داده شود تا در یک دادگاه عادلانه از نوعی که در این نوشتار شرح آن رفت، تحت محاکمه قرار بگیرید، و باز فرض را بر آن می گیرم که در دادگاه نیز تبرئه شوید. تصور کنید در این حال که تاریکی رفته و روشنایی نسبی آمده و روان شما از تیرگی رها شده و از اینرو از هر حرکت و سخن نقادانه می رنجد، می خواهید با نگاه سرد مردم و حافظه تاریخی چه کنید؟   


در انتها میل دارم یکی از تجربیات شخصی خود، در ارتباط با موضوع مورد بحث این نوشتار که برای ثبت در حافظه تاریخی ایرانیان ارائه دادم، را عنوان کنم:

زمانی که کار نگارش کتاب "زیست شناسی بعد دوم" به آلمانی را به اتمام رساندم، آن را برای ویراستاری به یک متخصص حرفه ای آلمانی سپردم. در یکی از فصل های این کتاب در مورد نژادهای انسانی، فقط در حد چند کلمه به گرهارد هبرر (Gerhard Heberer) و طبقه بندی زیست شناسی انسانی او اشاره کرده بودم تا بر آن اساس، مطالب خودم را ارائه دهم. بعد از آنکه ویراستار کتابم، به این سطر رسیده بود، برای من یک ایمیل فرستاد و خیلی محترمانه، مراتب اعتراض ملایم و دوستانه خودش را ابراز کرد. او در قسمتی از ایمیل خود نوشته بود:

 

" آقای تابش عزیز، رفرنس دادن شما به یکی از دانشمندانی که در کنار حزب نازی ایستاده بود، مانند آن است که یک چسب زخم را حرارت بدهید و بعد روی زخم آلمان ها بگذارید.... "

"Sehr geehrter Herr Tabesh,

Ihre Bezugnahme auf einen Wissenschaftler, der an der Seite der NSDAP stand, gleicht dem Versuch, ein Pflaster zu erhitzen und es anschließend auf die Wunde der Deutschen zu legen. ..."

 

در انتها فراموش نکنید که:

" حکومت تاریک کنونی که ایران را در اشغال خود دارد، بیش از هر چیز دین و مذهب ادعایی خود را نابود ساخت و خدا را در ذهن بسیاری از ایرانیان کشت و آتئیسم را ایجاد نمود. کاری که در طی سالیان دراز، حتی روس ها و چینی ها در اردوگاه های رعب آور شستشوی مغزی خود قادر با انجام آن نبوده اند."



تحقیق و پژوهش: فرامرز تابش

کد مقاله در آرشیو پژوهشکده اندیشه آنلاین آلمان:

öhvhdhkT ikvlknd öi nv xvt khnvsj jhvdo hdsjhn

ریفرنس و منابع:

 


۱- کتاب‌ها

  • Beevor, Antony. 1998. Stalingrad. London: Penguin.
  • Beevor, Antony. 2002. Berlin: The Downfall 1945. London: Viking.
  • Davies, Norman. 2006. Europe at War 1939–1945: No Simple Victory. London: Macmillan.
  • Erickson, John. 1983. The Road to Berlin. New Haven: Yale University Press.
  • Kater, Michael H. 1997. The Twisted Muse: Musicians and Their Music in the Third Reich. Oxford: Oxford University Press.
  • Levi, Erik. 1994. Music in the Third Reich. New York: Macmillan.
  • Merridale, Catherine. 2006. Ivan’s War: Life and Death in the Red Army, 1939–1945. New York: Metropolitan Books.
  • Naimark, Norman M. 1995. The Russians in Germany: A History of the Soviet Zone of Occupation, 1945–1949. Cambridge, MA: Harvard University Press.
  • Osborne, Richard. 1998. Herbert von Karajan: A Life in Music. Oxford: Oxford University Press.
  • Potter, Pamela M. 1998. Most German of the Arts: Musicology and Society from the Weimar Republic to the End of Hitler’s Reich. New Haven: Yale University Press.
  • Prieberg, Fred K. 1986. Furtwängler: A Biography. London: Quartet Books.
  • Shirakawa, Sam H. 1992. The Devil’s Music Master: The Controversial Life and Career of Wilhelm Furtwängler. New York: Oxford University Press.
  • Spotts, Frederic. 2002. Bayreuth: A History of the Wagner Festival. New Haven: Yale University Press.


۲- مقالات علمی

  • Kater, Michael H. 1993. “The Impact of Nazism on Twentieth-Century Music.” The Musical Quarterly 77 (1): 9–31.
  • Sachs, Harvey. 1976. “Furtwängler and the Nazis.” The Musical Quarterly 62 (1): 1–22.
  • 

۳- منابع آنلاین و آرشیوی



فایل صوتی-تصویری در یوتیوب 

بزودی

فایل صوتی برای نابینایان

بزودی

Our playlists on YouTube Your suggestions and questions