فایل صوتی برای نابینایان، در انتهای این مقاله

OSF: 

  English


  Persian 


  French


  Spanish


  German 


  Arabic

شناسنامه مقاله

پژوهشی از فرامرز تابش


تاریخ نگارش: دهم مهرماه ۲۵۸۴ باستانی، مصادف با اول اکتبر ۲۰۲۵

تاریخ انتشار در سایت فارسی زبان پژوهشکده اندیشه آنلاین آلمان: چهارم آبانماه ۲۵۸۴باستانی،  مصادف با ۳۰ اکتبر ۲۰۲۵

کلمات کلیدی: ایرانشهر، هویت ملی، ساسانیان، آریایی، شاهنامه، پهلوی


کد مقاله در آرشیو پژوهشکده:  hdvhkaivÖsvcldk hl#vhj,vd ljlnk Hvdhdd_ nv n, foa


Author: Faramarz Tabesh
ISNI: 0000 0005 2737 2290

Affiliation: Founder and Director, Research Institute Andishe Online Germany (AOG)
ISNI: 0000 0005 2724 714X |  Ringgold ID: 823032

Journal: Andishe |  ISSN: 1619-9898

 

Articles Type: Interdisciplinary Sciences (also known as Integrative Sciences)

Keywords:
Politics, Ontology, Cognitive Discussion, Scientific Analysis, Conceptual Misconceptions, Epistemology, Interdisciplinary Critique, Philosophy of Mind.


Date of Writing: October 1, 2025 (10th of Mehr, 2584 Imperial Persian Calendar)

Date of Publication on the German Online Andisheh Research Institute Persian Website: October 30, 2025 (4th of Aban, 2584 Imperial Persian Calendar)

Archive Code:n,hgdsl: hdvhkaivÖsvcldk hl#vhj,vd ljlnk Hvdhdd_ nv n, foa



ایرانشهر: سرزمین پادشاهی متمدن آریایی



"ایرانشهر، تمدن جاودان آریاییان در گسترهٔ ایران‌زمین است؛ تمدنی که از جایی دیگر نیامده،

حذف‌شدنی نیست و هرگز از یادها نخواهد رفت."


D



تطبیقی بر زندگی و میراث فردوسی و شکسپیر- قسمت اول

ترنس لوکیشن کروموزومی  و ایجاد اولین انسان در زمین. به مناسبت ۱۲۸ مین تولد استاد الهی

تحریف تاریخ باستانی ایرانزمین

خواهران ارزشی- برادران کارامازوف

نخبه کیست؟ 

خرافه، مفهومی غیرقابل تفسیر

یک سوال آتئیسمی

خواهران ارزشی- برادران کارامازوف

فراماسونری- قسمت اول

سقوط برگی از درخت. داستان کوتاه مونا نقیب

جهش کوانتمی روح

آتئیسم، آنالیز و ریشه یابی

جهانبینی سیرکمال، کامل و نهائی

ناسیونالیسم مانعی در مقابل تجزیه طلبی

مارکس و مارکسیسم زیر ذره بین

نمونه ای از طنبورنوازی استاد الهی

نفوذ تاریخی ایرانیان در شبه قاره هند

جنایات خمرهای سرخ

قدرت و اختیارات پادشاه یا ملکه در بریتانیا

باله

اعجاز تفکرات استاد الهی در ایجاد پارادایمهای جدید

فراماسونری- قسمت اول

آنالیز یک اشتباه علمی

بازنگری در دمکراسی کنونی

ملی گرایی متعادل ایرانی- خط سوم در جایگاه سیاسی جهان

روان شناسی نوزادان

اصل عدم تساوی کل با اجزاء

سیری در معرفت الروح

چکیده

مفهوم " ایرانشهر"  (Ērānšahr)  به عنوان بنیاد هویت ایرانی، از آغاز شاهنشاهی کورش بزرگ و در حد برجسته تر آن، در دوران ساسانی تا عصر معاصر، نمادی از وحدت تمدنی و مقاومت فرهنگی در مقابل هنجارهای تحمیلی از سوی بیگانگان است. این نوشتار تحقیقاتی با ریشه‌شناسی لغوی، تحلیل تاریخی دوران هخامنشیان تا ساسانی، و از آنجا تا به امروز و ارزیابی نقش نمادین آن، نشان می‌دهد که " ایرانشهر"  فراتر از جغرافیا، پارادایمی۱ برای تنوع قومی در وحدت فرهنگی فراهم کرده است و بر اساس منابع گسترده آکادمیک، این مفهوم، تداوم هویت ایرانی را تضمین نموده است.

در قسمت اول این مقاله، مبحث مربوط به نسبت دادن ریشه مفهوم آریایی به اقوامی که به "هندواروپایی" مشهور هستند، نقد خواهد شد و این ایده مورد بررسی قرار خواهد گرفت که آریائیان از ابتدا بومیان ایران زمین بوده اند و تئوری مهاجرت آنها به آن مرز و بوم، از اعتبار چندانی برخوردار نیست. در قسمت دوم این نوشتار تحقیقاتی، مفهوم کلمه " ایرانشهر" را از زوایای مختلف بررسی خواهیم نمود.

هدف این پژوهش، گامی است در جهت احیای هویت ملی و فرهنگی سرزمینی به نام ایرانزمین؛ سرزمینی که قرن‌ها مهد خرد، آزادگی و آفرینش بوده است. امروز اما، در پی دهه‌ها فشار فکری و تحمیل فرهنگ بیگانه، بخش بزرگی از مردم این سرزمین از گوهر درخشان فرهنگ عمیق باستانی خویش دور مانده‌اند و در تنگنای فراموشی تاریخی گرفتار آمده‌اند. چیزی که باعث فروپاشی روانی و شخصیتی بسیاری از آنان شده و فرهنگ «موالی گری»۲ را به شدت رشد داده است.
این نوشتار تحقیقاتی بر آن است تا یادآور شود که راه رهایی و باززایی ایران، نه در نفی دیگری و نه در پناه‌جویی از فرهنگ بیگانه، بلکه در «
بازگشت به ملی‌گرایی متعادل و ایرانشهری» نهفته است؛ ملی‌گرایی‌ برجسته ای که بر پایه‌ی خرد، مهر و داد استوار است و ایران را، بی‌هیچ استثنا، خانه‌ی مشترک همه‌ی فرزندان آن می‌داند — از هر قوم، زبان و باور، و آزادی قانونمند و در تطابق با قوانین بین المللی حقوق بشر را برای یکایک شهروندان آن مرز و بوم به ارمغان می آورد.

ایرانشهری که این پژوهش بدان می‌پردازد، نگاهی است که ضمن پاسداشت ارزش‌های بومی، به دیگر ملت‌ها در سراسر جهان نیز با احترام، اما با در نظر گرفتن و در پرتو منافع ملی می‌نگرد؛ چنان‌که آیین دیرین ایرانی، همواره بر همزیستی و نیک‌اندیشی استوار بوده است.

در این مسیر، خطاب به آنان که هنوز دل در گرو نظام کنونی دارند، نه از سر خصومت، بلکه از سر مهر و هشدار توصیه   می کنم:


" دین را برای خود نگاه دارید و حقوق مردم دگراندیش را جدن رعایت کنید؛ زیرا فردا، فرزندان‌تان از شما خواهند پرسید که در برابر ویرانی خاک و فرهنگ خویش چه کردید."


باشد که نسل‌های نو، به‌ ویژه ایرانیان زاده‌ی برون‌مرز، با دانش، تجربه و دلبستگی به ریشه‌های آریایی و فرهنگ آزادگی، روزی به سرزمین مادری بازگردند و شکوه و آبادانی ایران را بار دیگر از نو بیافرینند.

 



بخش اول

افسانه‌ای به نام مهاجرت هندواروپایی های آریایی به ایران



مقدمه

مفهوم " ایرانشهر" یکی از بنیادین‌ترین عناصر هویت ایرانی است که ریشه در دوران باستان دارد و تا عصر حاضر تداوم یافته است. این اصطلاح، که نخستین بار در کتیبه‌های ساسانی ظاهر شد، فراتر از یک نام جغرافیایی، بیانگر یک ایدئولوژی تمدنی است: « وحدت اقوام آریایی زیر چتر یک فرمانروایی متمدن و قانونمند (xšatra ← šahr)» . اما بخش مهم این مفهوم در گرو بررسی این مقوله بحث برانگیز است که آیا آریائیان ساکنان همیشگی ایرانزمین بوده اند و یا از مناطق دیگر جهان بدانجا کوچ کرده اند.

در این بخش از پژوهش، با تکیه بر میراث سترگ تاریخی و فرهنگی ایران، نظریه‌ «مهاجرت آریاییان از سرزمین‌های دیگر به ایران» مورد بازنگری و نقد قرار می‌گیرد و کوشش خواهد شد تا نشان داده شود که ساکنان فلات ایران همواره خود، آریایی بوده‌اند. این بدان معناست که ایرانزمین نه مقصد مهاجران، که سرزمین اصلی مردمان آریایی بوده که از دیرزمان در آن ریشه داشته و فرهنگ و هویت خود را در آن بنا نهاده‌اند.


پرسش‌های پژوهشی بنیادین در اثبات نظریه فوق

در این پژوهش، با نگاهی انتقادی به نظریه‌ رایج «کوچ آریاییان از دیگر نقاط جهان به ایران»، تلاش می‌شود تا از رهگذر طرح پرسش‌هایی بنیادین، زمینه‌ی بازشناسی حقیقت تاریخی و فرهنگی فلات ایران فراهم آید؛ سرزمینی که به باور ما، نه مقصد مهاجران بیگانه، بلکه زادگاه و خاستگاه تمدن آریایی بوده است.


۱.  بر پایه‌ چه ضرورت تاریخی یا شواهد عینی می‌توان پذیرفت که اقوامی بیگانه به فلات ایران مهاجرت کرده‌اند، در حالی که هیچ‌گونه نشانه‌ انقطاع فرهنگی در آثار باستانی این سرزمین دیده نمی‌شود؟
۲.  اگر فرضیه‌ مهاجرت درست باشد، چگونه ممکن است ساختارهای اجتماعی، عقیدتی و هنری ایران در تمامی دوران‌های باستانی پیوستگی خود را حفظ کرده باشند؟
۳.  ساکنان بومی ایران، پیش از این مهاجرت فرضی چه کسانی بوده‌اند و به چه علت هیچ سندی از جایگزینی آنان با قومی دیگر وجود ندارد؟
۴.  آیا شواهد باستان‌شناسی از تپه‌های سیلک، جیرفت و شهر سوخته تا تمدن‌های ایلام و ماد، خود گواه روشنی بر تداوم فرهنگی و تمدنی ایرانیان نیست؟
۵.  آیا داده‌های ژنتیکی جدید که از تداوم ژنوم بومی در ایران حکایت دارند، بطور چشمگیری فرضیه‌
«ایران، خاستگاه درونی آریاییان» را تأیید نمی‌کنند؟
۶.  در متون کهن ایرانی ـ از وندیداد و اوستا تا شاهنامه ـ آیا سخنی از کوچ اقوام به ایران رفته است یا برعکس، بر برگزیدگی و کهن‌زاد بودن این سرزمین تأکید می‌شود؟
۷.  واژه‌ی
«آریا»  در این متون، آیا بیانگر تبار قومی است یا نشانگر مرتبه‌ای از فرهیختگی و منش فرهنگی که زادگاه آن ایران است؟
۸.  آیا می‌توان فلات ایران را، با توجه به شواهد زبانی و باستان‌شناختی، از کهن‌ترین مراکز شکل‌گیری و گسترش فرهنگ‌های هند و ایرانی دانست؟
۹.  چرا روایت مهاجرت آریاییان، نخست در
محافل شرق‌شناسی قرن نوزدهم اروپا شکل گرفت و تا امروز همچون حقیقتی تحمیلی در کتاب‌های درسی تکرار می‌شود؟
۱۰.  چگونه می‌توان با اتکا به داده‌های ژنتیکی، باستان‌شناسی و متون ایرانی، مدلی علمی‌تر و بومی‌تر برای تداوم فرهنگ و تمدن آریایی در ایران ارائه داد؟

۱۱. آیا می شود تصور کرد که آن تمدن گسترده و برجسته هخامنشی، در دوران کورش بزرگ یک شبه بوجود آمده است؟

 

رد نظریهٔ ساختگی مهاجرت آریاییان(هندواروپایی ها) به ایران


مقدمتن باید دانست، هندواروپایی با تعریف عمومی و رایج در دانشگاه هایی مانند هاروارد و آکسفورد، چنین است:


"  اقوامی که از استپ‌های اوراسیا در جنوب روسیه به اروپا، سپس به هندوستان و از آنجا به ایران مهاجرت نموده و در آنجا اسکان یافتند."


به عقیده من و احتمالن عده ای دیگر از پژوهشگران که به مسائل، با نگرشی ژرف و دیالکتیکی می نگرند، این تعریف ناشی از رویکرد برتری‌جویانه‌ اروپامحور در قرن نوزدهم است که به طرز حیرت آوری بدون ارائه اسناد و مدارک کافی، به عنوان حقیقت مطلق ارائه شده و بر آن اساس تدریس می شود. من شخصن معتقد بوده و هستم آریایی ها، بومی اصلی سرزمین ایران یا ایران ویچ بوده اند و از جایی دیگر نیامده اند. همانطور که بارها در پاسخ به سوالات و نیز در برخی مقالاتم از جمله در قسمت اول، مقاله شش قسمتی «تحریف و تخریب گسترده و سیستماتیک تاریخ باستانی ایران- بررسی عمق فاجعه» مطرح نموده ام، در این راستا در وندیداد، کتاب مغان آمده است:


" نخستین از جاها و شهرهای بهترین را آفریدم من که اهورامزدا هستم، ایران ویچ  (ایرانزمین- سرزمین ایران) بود."

( فرگرد یکم کتاب مغان وندیداد، بند سوم )

 

 لازم به توضیح است که در فرهنگ ادبیاتی ایران باستان، شهر به مفهوم " سرزمینی داری تمدنی منضبط " می باشد. به بررسی کامل این مطلب خواهیم رسید.

باید بیاد داشت که حتی اگر همه توضیحات دانشگاه های جهان در رابطه با  " قوم آریایی" و خاستگاه آن را هم بپذیریم، بازهم هیچ‌یک از آن نظریات، دلیلی قطعی بر ورود اقوام مهاجر به ایران ارائه نمی‌دهد بلکه، این امر می تواند به دلیل برخی شباهت های ژنتیک و یا حتی کشورگشایی های آریایی های ایران تا هندوستان و جنوب روسیه تلقی شود.  

نظریهٔ  "بومی بودن آریایی‌ها"مبتنی بر این فرض است که ویژگی‌های زبانی، فرهنگی و حکومتی منتسب به "تمدن آریایی" محصول فرایندهای درون‌زای فلات ایران و مناطق همجوار بوده و نه نتیجهٔ موج مهاجران بیرونی. این استدلال بر چهار ریشه اصلی استوار است: پیوستگی باستان‌شناختی، الگوهای تحول زبانی محلی، شواهد ژنتیکی از تداوم جمعیتی محلی، و بازخوانی انتقادی پیش‌فرض‌های اروپا- محور مطالعات قرن نوزدهم و بیستم . [توجه شود به نظرات متفاوت در این زمینه]۳.


۱- فرهنگ ایرانی، نتیجه تحول درون‌زا: بررسی شواهد باستان‌شناسی [توجه شود به رفرنس های ارائه شده]۴  


شواهد باستان‌شناسی به‌روشنی نشان می‌دهند که فرهنگ و تمدن در فلات ایران نتیجهٔ تحول طبیعی و درون‌زا بوده است، نه محصول ورود ناگهانی قومی بیگانه. یافته‌های متنوع از محوطه‌های باستانی نشان می‌دهد که جوامع ایرانی طی هزاران سال مسیر تکامل فرهنگی خود را پیوسته و بدون گسست پیموده‌اند.

شواهد کلیدی:

- در تپه سیلک، لایه‌های فرهنگی مربوط به ۵۰۰۰–۳۰۰۰ پیش از میلاد، سیر پیوستهٔ تکامل ابزارسازی و سفالگری را نشان می‌دهند. مطالعات باستان‌شناسی توسط موسسه شرق‌شناسی دانشگاه شیکاگو نشان داده است که تپه جیرفت حاکی از پیشرفت‌های مستقل در فلزکاری و معماری است.

- تداوم رسوم تدفین و نمادهای مذهبی از هزارهٔ چهارم پیش از میلاد تا دوره‌های تاریخی بعدی . نمادهای تدفین مانند دفن جسد در حالت خمیده و همراه با ظروف سفالی در هزارهٔ چهارم پیش از میلاد تا دوران مادها استمرار یافته است، که نشان‌دهنده تداوم باورهای مذهبی و فرهنگی است.

- تفاوت آشکار میان سفال‌ها و شیوه‌های فلزکاری شرق ایران با آثار استپ‌های روسیه . در مقایسه با سفال‌های استپی شمال دریای سیاه که اغلب طرح‌های هندسی ساده دارند، سفال‌های سیلک و جیرفت شامل نقوش پیچیده گیاهی و حیوانی می باشند، که نشان‌دهنده مسیر تکاملی مستقل فرهنگی در ایران است.

تحلیل روش‌شناختی:
به‌جای اتکا بر فرضیهٔ
«ورود قوم آریایی به ایران»، پژوهش باید بر تغییرات تدریجی و درون‌زا در جوامع آریایی ایرانی تمرکز کند. برای نمونه همانطور که گفته شد، تحلیل سفالینه‌های متعلق به بازهٔ ۳۰۰۰ تا ۱۰۰۰ پیش از میلاد نشان می‌دهد که این آثار از نظر شکل، جنس و تزئینات پیوستگی قابل توجهی دارند؛ شواهدی که فرضیهٔ «تکامل فرهنگی درون‌زاد در گسترهٔ ایران» را تقویت کرده و ادعای «ورود فرهنگ از روسیه» را به بطور جدی به چالش می‌کشد.

در این رویکرد، ویژگی‌های محلی هر ناحیه—مانند سفالینه‌های متمایز لُرستان، کرمان و سیستان—به‌طور جداگانه مورد بررسی قرار می‌گیرند تا تصویر دقیق‌تری از مسیرهای بومی تحول فرهنگی ارائه شود. لازم به یادآوری است که ورود عناصر نو(هر گونه ویژگی فرهنگی، فناوری یا هنری جدید) از مناطق دیگر در برخی دوره‌ها قابل قبول است، اما این تأثیرات عمدتن در قالب آمیزش فرهنگی و تبادل فنی رخ داده‌اند و نه جایگزینی کامل جمعیت‌های بومی. این بدان مفهوم است که ایرانیان نیز متقابلن، یافته های خود را به عنوان عناصر جدید به دیگر نقاط جهان ارائه داده اند. زیرا تاثیرگذاری فرهنگی همیشه دو جانبه است.


۲- زبان‌شناسی تاریخی: تحول درون‌زا و بومی زبان‌های ایرانی


پژوهش‌های جدید در زبان‌شناسی تاریخی نشان می‌دهد که شباهت زبان‌های ایرانی با سایر زبان‌های هندواروپایی لزومن به معنای مهاجرت گستردهٔ اقوام بیگانه به فلات ایران نیست. زبان‌ها، همانند فرهنگ‌ها، می‌توانند از راه تعامل‌های طولانی‌مدت، تبادل تجاری و تماس‌های فرهنگی گسترش یابند و ساختارهای مشترک پیدا کنند، بدون آنکه نیاز به جابه‌جایی جمعیتی عظیم باشد.

شواهد زبانی و تاریخی:

- کهن‌ترین شکل‌های شناخته‌شدهٔ زبان‌های ایرانی، مانند اوستا و فارسی باستان، دارای ویژگی‌های واجی و نحوی (ویژگی‌های آوایی و صوتی زبان) خاصی هستند که با محیط زبانی و فرهنگی ایران سازگاری داشته و نشان از تحول درون‌زا دارند.

- در متون اوستایی و سانسکریت، می‌توان لایه‌هایی از واژگان بومی و غیرهندواروپایی را شناسایی کرد که بیانگر تأثیر متقابل زبان‌های محلی با زبان‌های مجاور است.

- همچنین، نام‌های باستانی مکان‌ها و رودها  در ایران، ریشه‌هایی کهن و مستقل دارند که می‌توانند بقایای زبان‌های بومی فلات ایران باشند. [توجه شود به رفرنس های ارائه شده]۵

روش‌شناسی پیشنهادی:
  برای تحلیل دقیق‌تر، باید از چارچوب‌های قیاسی سنتی فاصله گرفت و با تمرکز بر داده‌های محلی، زبان‌ها را به‌صورت پیوسته و در تعامل با یکدیگر بررسی کرد.
یکی از مدل‌های مفید در این زمینه، نظریهٔ  
"انتشار زبانی بدون جابه‌جایی جمعیتی کامل"  است؛ بدین معنا که زبان از طریق نفوذ فرهنگی، برتری اجتماعی یا تعامل اقتصادی گسترش می‌یابد، نه صرفن از طریق مهاجرت. مانند گسترش زبان انگلیسی آمریکایی بجای انگلیسی بریتانیایی در زمان حاضر.

پاسخ به نقدها:
درست است که پیوندهای تبارشناختی میان فارسی و سانسکریت قوی است، اما این پیوندها تنها خویشاوندی زبانی را نشان می‌دهند و نه الزامن خاستگاه جغرافیایی مشترک. به بیان دیگر، شباهت زبانی نمی‌تواند به‌تنهایی اثبات کند که منشأ زبان‌های ایرانی در خارج از فلات ایران بوده است، بلکه حتی می توان بر اساس تسلط های تاریخی پی در پی ایرانیان بر هندوستان، ادعا نمود که فرهنگ ایرانی بر زبان هندی و سانسکریت  تاثیر گذاشته است.

 

۳- ژنتیک جمعیتی: تداوم جمعیت بومی و ورود‌های محدود


پژوهش‌های ژنتیکی اخیر بر پایه‌ی DNA باستانی (aDNA) و داده‌های مدرن نشان می‌دهد که جمعیت‌های ساکن فلات ایران از تداوم ژنتیکی چشمگیری برخوردار بوده‌اند. به بیان دیگر، مردم این سرزمین از دوران پیشاتاریخ تا امروز، پیوستگی زیستی و خاستگاهی قابل توجهی داشته‌اند.

یافته‌های اصلی:

تحلیل ژنوم افراد باستانی نشان می‌دهد که بخش بزرگی از ساختار ژنتیکی ایرانیان امروزی ریشه در جمعیت‌های بومی فلات ایران دارد. اگرچه شواهدی از ورود ژنتیکی از نواحی شمالی و استپی وجود دارد، اما این ورودها محدود، پراکنده و در مقاطع زمانی متفاوت بوده‌اند و به هیچ وجه بیانگر جایگزینی کامل جمعیت نیستند. در برخی مناطق، مانند جنوب و شرق ایران، تداوم ژنتیکی بومی بسیار قوی‌تر از نواحی شمال‌غربی مشاهده می‌شود.

همچنین، محدود بودن نمونه‌برداری‌های ژنتیکی در برخی دوره‌ها ممکن است موجب برداشت‌های نادرست از نوعی "مهاجرت بزرگ" شده باشد؛ درحالی ‌که شواهد جدید، تصویری بسیار پیچیده‌تر و بومی‌تر را نشان می‌دهد.

پاسخ به نقدها:

درست است که ژن‌های استپی در برخی نمونه‌ها دیده می‌شوند، اما این اختلاط ژنتیکی را نباید معادل تغییر فرهنگی یا زبانی کامل دانست. تأثیرات ژنتیکی می‌توانند در نتیجه‌ تعامل، ازدواج‌های منطقه‌ای و تبادلات اقتصادی رخ داده باشند، نه الزامن از راه هجوم یا مهاجرت گسترده.


پژوهش‌های پیشنهادی برای پژوهشگران آکادمیک:

پژوهش در زمینه های زیر می تواند ادعای ساکن بودن همیشگی آریایی ها در ایران باستان را به اثبات نزدیک تر کند.

- گسترش نمونه‌برداری DNA باستانی از محوطه‌های مختلف ایران (از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب).

- بررسی میزان و نوع اختلاط ژنتیکی میان مناطق مختلف و تعیین زمان‌بندی دقیق آن.

- تطبیق داده‌های ژنتیکی با یافته‌های باستان‌شناسی و زبان‌شناسی برای دستیابی به تصویری جامع از تداوم زیستی و فرهنگی ایران باستان.

بطور کلی می توان ادعا نمود، روایت رایج "مهاجرت آریایی‌ها به ایران" عمدتن محصول تفکر ایدئولوژیک قرن نوزدهم اروپا است؛ زمانی که پژوهشگران غربی تلاش داشتند منشأ تمدن و زبان را به اقوامی احتمالن مجعول به نام هندواروپایی نسبت بدهند که از بخش هایی از اروپا به ایران مهاجرت کرده بودند، بدون آنکه دلیلی علمی و عقل پسند برای این مهاجرت گسترده در دست باشد. در همین دوران نیز در دانشگاه های کشورهای غربی تلاش زیادی برای اثبات این امر نادرست بکار می رود تا نشان داده شود که علم و فرهنگ و فلسفه از اروپا برخاسته است.


در سال های اخیر من در چندین مقاله، به گزارشات «پلینیوس مسن تر»۶ و پژوهشگران دیگر رفرنس داده ام که معتقد بوده اند، بزرگ ترین فلاسفه یونان، خود شاگرد یک فیلسوف برجسته ایرانی به نام «اُستانس»۷ بوده اند. امری که در دانشگاه های غربی، تا آنجا که من اطلاع دارم، به هیچ وجه به آن اشاره ای نمی شود.

بسیاری از زبان‌شناسان و باستان‌شناسان اروپایی در آن دوره، بر پایه‌ی مدل‌های قیاسی و مقایسه‌ای، فرض کردند که زبان‌های ایرانی و هندی از نواحی استپی سرچشمه گرفته‌اند، بدون توجه کافی به داده‌های بومی و محلی فلات ایران.

در میان محققین اروپایی، مفهوم «آریایی» در متون قرن نوزدهم، بیش از آن‌که علمی باشد، آمیخته با برداشت‌های سیاسی، نژادی و ایدئولوژیک بوده است.

به عقیده من، بازنگری در این مفاهیم یک امر ضروری می باشد تا بتوان میان معنای علمیِ واژهٔ «آریایی» و برداشت‌های تاریخی و سیاسی آن تمایز قائل شد.

رویکرد انتقادی تاریخ‌نگاری جدید بر این باور است که باید از تفسیرهای «مهاجرت‌محور و تک‌علتی» فاصله گرفت و در عوض، بر مدل‌هایی تأکید کرد که تداوم، تبادل تدریجی و تعامل فرهنگی منطقه‌ای را برجسته می‌سازند.


جمع‌بندی و  نتیجه‌گیری


بررسی چهار بُعد اصلی، یعنی باستان‌شناسی، مطالعه اوستا و جهانبینی زرتشتی، زبان‌شناسی تاریخی، ژنتیک جمعیتی و تاریخ‌نگاری — نشان می‌دهد که بسیاری از ویژگی‌هایی که امروزه به عنوان «هندواروپایی» شناخته می‌شوند، در واقع می‌توانند حاصل تداوم فرهنگی و تحول درون‌زاد فلات ایران باشند.

در این چارچوب، ایران باستان نه به‌عنوان سرزمینی که پذیرای مهاجران بیگانه در مقیاس وسیع بوده، بلکه به‌عنوان یکی از کانون‌های پویای شکل‌گیری و گسترش تمدن آریایی مطرح می‌شود؛ تمدنی که از رهگذر تعامل و تاثیرگذاری بر جوامع در خارج از مرزهای خود، زبان و فرهنگ آنها را نیز بالنده ساخته است.

نقاط قوت این دیدگاه:

- تأکید بر تداوم فرهنگی و بومی که با شواهد باستان‌شناسی از تپه‌های کهن و لایه‌های پی‌درپی تمدن ایرانی سازگاری دارد.

- نقد رویکرد اروپامحور در تاریخ‌نگاری و بازگرداندن محور پژوهش به داده‌های واقعی فلات ایران.

- ارائهٔ راهکارهای پژوهشی نوین برای بازخوانی متون، گسترش داده‌های ژنتیکی و ایجاد پیوند میان علوم مختلف در تحلیل تاریخ ایران باستان.

- بررسی دقیق تر کتیبه های بجای مانده از ایران باستان و همینطور آثار نویسندگان معتبری چون پلنیوس (مسن تر) در مورد تمدن ایران باستان.


پژوهش های عمیق تر در آینده:

برای گسترش درک ما از تداوم فرهنگی و جمعیتی در فلات ایران، انجام پژوهش‌های زیر ضروری است:


- گسترش مطالعات ژنتیکی باستانی   (aDNA):

نمونه‌برداری گسترده‌تر از دوره‌ها و مناطق مختلف ایران با هدف ترسیم نقشه‌ای دقیق از تداوم ژنتیکی و ارتباط میان جمعیت‌های باستانی و امروزی.

- تحلیل دقیق‌تر نام‌های جغرافیایی (توپونیم‌ها و هیدرونیم‌ها):

الف) توپونیم  (Toponym) : واژه‌ای برگرفته از یونانی topos  به معنی «مکان»  و onyma  به معنی «نام». توپونیم‌ها شامل نام شهرها، کوه‌ها و سرزمین‌ها هستند و به پژوهشگران کمک می‌کنند ریشه و قدمت فرهنگی یا زبانی هر منطقه را بشناسند.
 
نمونه: اگر نام‌های کهن در منطقه‌ای ریشه در زبان‌های ایرانی باستان داشته باشند، نشان‌دهندهٔ بومی ‌بودن جمعیت آن منطقه است.

ب) هیدرونیم  (Hydronym) : از hydor  به معنی «آب»  و onyma  به معنی «نام» گرفته شده است. هیدرونیم‌ها نام رودها، دریاچه‌ها و چشمه‌ها را دربر می‌گیرند و از پایدارترین عناصر زبانی‌اند، زیرا نسل‌ها بدون تغییر آن‌ها را تکرار می‌کنند.
بنابراین، مطالعهٔ ریشهٔ هیدرونیم‌ها به شناسایی زبان‌ها و اقوام کهن کمک می‌کند.

- مطالعات تطبیقی باستان‌شناسی منطقه‌ای:
تمرکز بر بررسی روندهای محلی، سبک‌های متفاوت سفال، فلزکاری و معماری در نواحی مختلف فلات ایران، به‌منظور بازسازی مسیر تکامل فرهنگی درون‌زا.

- بازخوانی انتقادی متون تاریخی و اسطوره‌ای:
تلفیق شواهد مکتوب
(از اوستا تا شاهنامه) با یافته‌های باستان‌شناسی و ژنتیکی، برای دستیابی به تصویری جامع‌تر از چگونگی شکل‌گیری و تحول هویت ایرانی در گذر زمان.


به عقیده من، آیندهٔ مطالعات مربوط به خاستگاه تمدن آریایی در گرو رویکردی میان‌رشته‌ای است. این بدان معناست که باید با ترکیب داده‌های باستان‌شناسی، زبان‌شناسی، ژنتیک و تاریخ فرهنگی، چارچوبی جامع و پویا ساخت تا امکان بررسی هم‌زمان عوامل بومی، تبادلات منطقه‌ای و پویایی‌های درونی تمدن ایرانی فراهم شود. چنین نگرشی می‌تواند تصویری دقیق‌تر، متوازن‌تر و علمی‌تر از جایگاه ایرانزمین به عنوان خاستگاه آریاییان و همچنین بزرگترین و تاثیرگذارترین تمدن کهن جهان ارائه دهد.


واکاوی تاریخ برجسته ایران، در دوران پهلوی ها تا حدود زیادی به انجام رسید و ایرانیان را بعد از چند قرن، مجددن با حقیقت درخشنده هویت ملی باستانی خود آشنا ساخت. این امر با شروع وقایع ۵۷ نه تنها متوقف شد، بلکه با دشمنی آشکار اشغالگران این سرزمین کهن سال، با ایران و ایرانی، روندی معکوس گرفت. با این حال، خوشبختانه به علت گسترش روزافزون وسائل ارتباط جمعی و دسترسی ایرانیان به اطلاعات آزاد از یک طرف و استبداد افزار گسیخه حاکم بر ایران، از سوی دیگر، ملی گرایی و عطش بازگشت به هویت ملی، به طرز روزافزونی در نسل جدید و تا حدودی در نسل قبل شدت گرفته است.

[توجه شود به اسناد این بخش، ارائه شده در انتهای مقاله]

 




بخش دوم

ایرانشهر: مفهوم هویتی و تمدنی در فرهنگ ایرانی


 

۱.  ریشه‌شناسی و معنای بنیادین واژه «ایرانشهر»


واژه «ایرانشهر» از دو بخش اصلی تشکیل شده است:
«ایران   (Ērān)»، که از واژه کهن «آریا (Arya)» در زبان اوستایی گرفته شده و معنای «نجیب، آزاده و شریف» دارد؛ و «شهر (šahr، برگرفته از واژه پارسی باستان xšatra-  به معنای «قدرت، فرمانروایی» و در ادامه «شهرنشینی و نظم متمدن».

ترکیب این دو واژه در اصل به معنای «سرزمین فرمانروایی آریاییان» یا «قلمرو متمدن مردمان آریایی» است.

 نخستین کاربرد شناخته‌ شدهٔ واژهٔ «ایرانشهر  (Ērānšahr)» در کتیبهٔ شاپور یکم ساسانی (حدود سال ۲۶۰ میلادی) در «نقش رستم»۸ دیده می‌شود.
شاپور در این کتیبه خود را چنین معرفی می‌کند:

mān Šābuhr šāhān šāh Ērān ud Anērān

 «منم شاپور، شاهِ شاهانِ ایران و انیران»


این عبارت از کتیبهٔ شاپور یکم ساسانی در نقش رستم (حدود ۲۶۰ م.)، از بنیادی‌ترین متون هویت‌ساز در تاریخ ایران باستان است. در اینجا، واژه‌های «ایران»  و «انیران»  صرفن دلالت جغرافیایی ندارند، بلکه مرز میان دو حوزهٔ فرهنگی و تمدنی را مشخص می‌کنند: "جهان ایرانیِ سامان‌یافته در برابر جهان غیرایرانیِ بیرون از این نظم."

بدین‌سان، مفهوم «ایرانشهر» در معنای اصیل خود، فراتر از یک سرزمین سیاسی، به‌مثابه یک سیستم تمدنی و فرهنگی تعریف می‌شود؛ مجموعه‌ای که اقوام پارسی، مادی، پارتی و دیگر گروه‌های درون فلات ایران را در یک هویت مشترک، یعنی «سرزمین آریاییان»، متحد می‌سازد.


به نظر می رسد استفاده از کلمه «انیران» در دوران شاهنشاهی سلسله ساسانی اوج گرفته، یا حتی برای اولین بار در آن زمان ابداع شده باشد. تا آنجا که مطالعات من در این مورد اجازه اظهار نظر می دهد، در کتیبه‌های سلسله هخامنشی، از جمله در کتیبه‌ داریوش بزرگ در «بیستون»۹، سرزمین‌های متعلق به فلات ایران به‌عنوان بخشی از امپراتوری آریایی توصیف می‌شدند، و اقوام غیرایرانی (مانند رومیان،سکاها، بابلیان و یا یونانیان) به‌ عنوان اقوام تابع یا خارج از محدوده ایرانزمین متمایز می‌شدند که این خود، به مفهوم انیرانی شمردن آنهاست، اما بدون آنکه تحقیر این اقوام غیر ایرانی مورد نظر باشد و یا چنین چیزی از این متون احساس شود.

در این دوره، «انیران» نه لزومن به معنای دشمن، بلکه به‌منزلهٔ «دگر فرهنگی» در برابر فرهنگ ایران تعریف می‌شود؛ یعنی هر آن‌که بیرون از حوزهٔ نظم عقیدتی، سیاسی و فرهنگی ایرانزمین قرار دارد.


به عقیده من، در مقایسه با آنچه گفته شد، واژهٔ «عجم» در زبان عربی دو کاربرد تاریخی دارد:

۱- در دورهٔ پیش از اسلام، این واژه صرفن به افراد غیرعرب و یا کسی که به زبانی غیرعربی سخن می گوید، اطلاق می شد و دارای هیچگونه بار منفی نبوده است.

۲- پس از گسترش اسلام، «عجم» در گفتار برخی نویسندگان و شاعران عرب به معنایی تحقیرآمیز عمدتن برای ایرانیان به‌کار رفت — امری که می‌توان آن را معادل واژه متأخرِ «انیران» دانست، اما با این تفاوت که «انیران»، آنطور که توضیح داده شد، بار منفی و تحقیرآمیز ندارد.

به عنوان یک نمونه از این اشعار می توان به شعری از «جرير بن عطية»۱۰   اشاره نمود به شرح زیر:


فَغُضَّ الطَّرْفَ إنَّكَ مِن نُمَيرٍ
فلا كعبًا بلغتَ ولا كِلابا

ولَا يَسْتَوِي الْأَحْرَارُ وَالْعَجَمُ الَّذِينَ
لَهُمْ فِي الْأَرْضِ أَصْلٌ وَقَرَابَا


 ترجمهٔ فارسی:

نگاهت را فروگیر، که تو از قبیله‌ی نمیر هستی، نه به شرافت کعب رسیده‌ای و نه به شرافت کلاب.  و آزادگان۱۱ (اعراب اصیل!) با عجم‌ها برابر نیستند!!! آزادگانی که در زمین ریشه و پیوند خویشاوندی دارند.


این بدان مفهوم است که  در این شعر، «جرير» شاعر عرب، برای تحقیر رقیبش۱۲ ، واژهٔ «عجم» را به‌صورت تحقیرآمیز به کار برده است و غیرعرب بودن او را به مفهوم بی‌اصل ‌و نسب بودن و عدم شرافت و اصالت قومی-فرهنگی او تلقی نموده است.
جالب است بدانید که در سده‌های بعد، دانشمندان و متفکران فرهیخته ایرانی مانند
«ابن‌مقفع»  با نام اصلی «روزبه پور دادویه»۱۳  با درایت و هوشمندی ویژه خود، با وجود زیستن درتحت سلطه اعراب، در آثاری که به اجبار به عربی می نگاشتند، به تدریج مفهوم تحقرآمیز «عجم» را بازتعریف نموده و آن را با بار بسیار مثبت، به معنای «فرهیختگان و دبیران ایرانی» بکار برده و ترویج نمودند.

متفکران ایرانی، به‌ویژه در جنبش شعوبیه۱۴ (شعوبیة)، تلاش کردند تا برتری فرهنگی مورد ادعای اعراب را به چالش بکشند و ارزش‌های فرهنگ ایرانی را برجسته کنند. در واقع شعوبیه جریانی فرهنگی-ادبی بود که در آن، برخی ادیبان و دانشمندان ایرانی و گاهن غیرایرانی، بر برتری فرهنگ و تمدن‌ ایرانی نسبت به فرهنگ عربی تأکید می‌کردند. در این زمینه، واژه‌ «عجم» در برخی متون به‌ تدریج از معنای تحقیرآمیز به مفهومی مثبت‌، یعنی «ایرانیان فرهیخته و دارای فرهنگ غنی» تغییر یافت.

شاعر پرآوازه و محبوب ایرانی، فردوسی توسی، واژه «عجم» را در قالب عاری از بار منفی و یا مثبت و صرقن به مفهوم «ایرانی» بکار می برد:

بسی رنج بردم در این سال سی     «عجم» زنده کردم بدین پارسی


در دوران پهلوی ها، نه تنها دشمنی بزرگی جز چند مورد سیاسی مقطعی، مانند بدسلیقه گی های جمال عبدالناصر بر ضد ایرانیان، دیده نمی شد، بلکه ایران از طرف اعراب به عنوان تکیه گاهی مقتدر در منطقه تلقی     می شد. امری که با اشتباهات فاحش و قلدورمآبانه حکومت اسلامی غالب بر ایران، در حال حاضر به یک دشمنی عمیق پنهان و پیدا مبدل شده است. این امر نه تنها از طرف اعراب نسبت به ایرانیان، بلکه از سوی عموم ایرانیان نسبت به اعراب نیز در حال گسترش است. دلیل این تضاد را باید در زورگویی مذهبی ۴۷ ساله حکومت به مردم ایران، با چاشنی مسلط ساختن زبان، فرهنگ و حتی مردم عرب  بر ایرانیان و فرهنگ غنی ایرانزمین جستجو نمود.

نتیجه آنچه در این حدودن ۵ دهه گذشته رخ داده است، بر تفکرات یک پژوهشگر ژرف نگر متبادر می سازد که: 


" گویی حقیقتن خون آریایی مجددن در رگهای این نسل جدید ایرانی جوشیدن گرفته است و آنها را تشنه بازگشت به هویت ملی سرزمین باستانی شان، « ایرانشهر»، نموده است."


در یک جمع بندی ساده می توان گفت: مفهوم «انیران» را می‌توان ادامه و تکوین تدریجی همان تمایز فرهنگی دانست که از عصر هخامنشی آغاز شد و در عصر ساسانی به سطحی ایدئولوژیک و هویت‌ساز ارتقا یافت؛ مفهومی که:

 

" ایران را نه تنها به عنوان یک قدرت سیاسی، بلکه به‌عنوان یک جهان‌بینی فرهنگی برجسته تعریف می‌کرد."


مسئله مهم دیگر آن است که به نظر می رسد، مفهوم متعادل «انیران» که در دوران هخامنشیان نوعی تفکیک فرهنگی و جمعیتی، بدون بار منفی تعریف می شد، در دوران ساسانیان از حالت تعادل خارج شده و تا حدودی به سمت خشکه گرایی و تفکراتی مبنی بر برتری نژادی تمایل یافته باشد. شاید همین امر یکی از دلایل اصلی سقوط ایرانزمین بدست اعراب شد. زیرا در هر حال خشکه گرایی و تندروی در هر زمینه ای، مانند موریانه پایه های آن تفکر و یا وضعیت را می جود و آن را نابود می کند.

 

۲.  ابعاد تاریخی مفهوم «ایرانشهر»


۲.۱.  امپراتوری ساسانیان (۲۲۴–۶۵۱ م.): تجلی تمدنی آریاییان در زایش ایرانشهر

همانطور که گفته شد، در دورهٔ ساسانیان، مفهوم «ایرانشهر» به اوج شکوفایی تاریخی و سیاسی خود رسید و به‌عنوان نماد «هویت ملی و ایدئولوژیک ایرانیان» در برابر قدرت‌های خارجی چون روم شرقی، هون‌ها۱۵ و اعراب تثبیت شد.

اردشیر بابکان، بنیان‌گذار شاهنشاهی ساسانی، با الهام از شکوه هخامنشیان و تکیه بر جهان‌بینی زرتشتی، زبان پهلوی و سازمان‌دهی منسجم اجتماعی، کوشید بار دیگر ساختار سیاسی و هویتی ایران را متحد سازد. هدف او نه‌ تنها احیای قدرت شاهنشاهی در برابر نیروهای واگرا، بلکه پی‌ریزی هویتی واحد و استوار بود که بتواند انسجام فرهنگی، عقیدتی و سیاسی قلمرو ایرانیان آریایی را تضمین کند.

کتیبه‌های ساسانی، به‌ویژه در کعبه زرتشت۱۶ و نقش رستم، به‌ روشنی از ایرانشهر به‌عنوان «سرزمین مقدس آریاییان» یاد می‌کنند؛ سرزمینی که در آن آتشکده‌ها، آیین‌های ملی مانند نوروز و مهرگان، و نظام دیوانی نیرومند، تنها برخی از نشانه‌های هویت ملی ایرانی به شمار می‌رفتند .

یکی از اسناد کلیدی، کتیبهٔ شاپور اول (معروف به کتیبه کعبه زرتشت) در حدود سال ۲۶۲ میلادی است که در آن از « ایرانشهر» (Ērānšahr)  به‌عنوان قلمرو متحد ایرانیان یاد می‌شود. او در این کتیبه به مناطق متعددی تحت حاکمیت خود اشاره می‌کند، از جمله ماد، پارس، پارت، و سرزمین‌های شرقی تا آسیای میانه. این کتیبه نشان‌دهنده بنیان‌گذاری ساختار اداری شاهنشاهی ساسانی است که اقوام گوناگون ایرانی (پارسی، مادی، پارتی، سغدی و غیره) را تحت یک نظام سیاسی و فرهنگی واحد قرار می دهد. این شیوه حکمرانی، الگویی از «وحدت در تنوع قومی و فرهنگی»  را پایه‌گذاری کرد که در سنت سیاسی ایرانی تداوم یافت. این روش حکمرانی همچنین نشان می‌دهد که یکپارچگی سیاسی و فرهنگی اقوام در ایران، سابقه‌ای ژرف و تاریخی دارد؛ واقعیتی که بسیاری از برداشت‌های تجزیه‌محور معاصر را بی‌اعتبار می‌سازد.


خلاصه ای از محتوای برخی از کتیبه های ساسانی

تفسیر و تحلیل جدول

مفهوم «ایرانشهر» در دوره ساسانی نه تنها یک اصطلاح سیاسی، بلکه نمادی از حیات فرهنگی و تمدنی ایران بود. از اردشیر بابکان، که این واژه را برای مشروعیت‌بخشی به بازسازی شاهنشاهی پس از فروپاشی اشکانیان به کار گرفت، تا خسرو انوشیروان، که آن را در قالب آرمان «شهر عدالت و فرزانگی» بازتعریف کرد، ایرانشهر همواره جلوه‌ای از همبستگی قومی، وحدت عقیدتی و انسجام فرهنگی باقی ماند. این مفهوم از محدودۀ سیاست فراتر رفت و به چارچوبی اخلاقی و تمدنی تبدیل شد که قدرت و فرهنگ را در یک ترازوی معنوی و تاریخی متحد می‌کرد. پویایی «ایرانشهر»  آن‌چنان بود که در دوره‌های پساساسانی و در شاهنامه فردوسی نیز، همچنان به‌عنوان نشانه‌ای جاودان از هویت و شکوه ایرانی جلوه می‌یابد.


۲.۲. دوران پساساسانیان  (۶۵۱–۱۵۰۰ م.): تداوم هویتی ایرانشهر

همانطور که بدان اشاره شد، با فروپاشی شاهنشاهی ساسانی، مفهوم «ایرانشهر» نه‌تنها از میان نرفت، بلکه در قالب‌های تازه‌ فرهنگی و ادبی در دوره تسلط اعراب مسلمان تداوم یافت. با زحمات و همت سی ساله فردوسی طوسی(توسی)، زبان پهلوی که می رفت تبدیل به زبان عربی شود، جای خود را به فارسی نو داد، اما اندیشه‌ وحدت فرهنگی و تاریخی ایران همچنان زنده ماند.

در شاهنامه فردوسی (قرن یازدهم میلادی)، واژه «ایرانشهر» بارها در قالبی متفاوت به کار رفته است؛ از جمله در این دو بیت :

چنین گفت کایران دو رویه مراست        بباید شنیدن سخنهای راست

  که پور فریدون نیای من‌ است              همه شهر ایران سرای من‌ست

(رزم کاووس با شاه هاماوران)


در این اثر جاودانه فردوسی، «ایرانشهر»  نماد سرزمین نیکی، خرد و داد است و در برابر «تورانشهر» ــ نماد نیروهای تاریکی قرار می‌گیرد. در این کارزار بازسازی هویتی، فردوسی به احیای واژه‌ کهن «ایرانشهر» می پردازد تا تاییدی باشد بر ریشه هایی ژرف یک ملیت منسجم قدرتمند متمدن باستانی. در ادامه، نویسندگان و شاعران بزرگی چون سعدی و حافظ نیز از مضمون «ایرانشهر» الهام گرفتند تا ایران را نمادی از «هماهنگی میان اقوام و باورها» تعریف نمایند؛ تصویری که نشان‌دهنده‌ی تداوم روح ایرانشهری در اخلاق، ادب و حکمت ایرانی و سدی در مقابل اعتقادات تجزیه محور است.


۲.۳.  دوران مدرن  (۱۵۰۰ میلادی تا امروز): احیای مفهوم ایرانشهر

در دوران صفوی و قاجار، با شکل‌گیری دولت‌های ملی جدید و ضرورت بازتعریف هویت ایرانی در برابر جهان عثمانی سنی مذهب و اروپای عمدتن مسیحی، مفهوم «ایرانشهر» بار دیگر تا حدودی احیا شد. صفویان با پیوند دادن تشیع به میراث تاریخی ایران، کوشیدند ایدهٔ «تداوم فرهنگی و استقلال سیاسی ایران» را بازسازی کنند. زیرا صفویان خود را مرشد مذهب شیعه دوازده امامی می دانستند و از طرفی به سرزمین ایران به عنوان اولین کشور شیعه می نگریستند. کشوری که از هر طرف با قدرتهایی متاثر از ادیان و مذاهب دیگر احاطه شده بود. این امر می توانست یکی از دلایل منطقی محسوب شود تا برخی از شاهان این سلسله، نوعی هماهنگی مابین شیعه و هویت ملی را در دستورکار خود قرار بدهند.


 

کوشش‌های عمیق بازسازی هویت ملی و برجسته‌سازی مفهوم «ایرانشهر» در دوره پهلوی ها


- بازسازی تاریخ ملی و نظام آموزشی

در دههٔ ۱۳۱۰ خورشیدی، برنامه‌ای گسترده برای بازنگری تاریخ رسمی ایران انجام شد تا پیوستگی هویت ایرانی از دوران هخامنشی تا معاصر برجسته گردد و ایران از روایت‌های مذهبی‌محور فاصله گیرد.

نکات پژوهشی:

  • تأکید بر ایرانِ پیشااسلامی و استمرار شاهنشاهی ایرانی
  • تولید مجموعه کتاب‌های درسی تازه و حذف نگاه تحقیرآمیز نسبت به دوره باستان

[منابع]۱۷  

- باستان‌گرایی فرهنگی و بازسازی نمادهای تمدنی

  • پروژه‌های گستردهٔ باستان‌شناسی و معماری با حمایت دولت شاهنشاهی و با هدایت علمی آندره گدار و رومن گیریشمن به اجرا درآمد: تخت‌جمشید، نقش رستم، پاسارگاد، موزه ایران باستان و…
  • شکل‌گیری «سبک ملی» در معماری: ترکیبی از ساختمان سازی دوران هخامنشی و مدرن

[منابع]۱۸  

 - زبان به‌مثابه هویت مشترک ملی

تأسیس نخستین فرهنگستان زبان فارسی  در۱۳۱۴ با اهداف:

  • توسعه زبان علمی مدرن
  • کاهش نفوذ واژگان بیگانه
  • ایجاد وحدت فرهنگی ملی در سراسر کشور

واژه‌هایی مانند دانشگاه، فرودگاه، شهرداری، راه‌آهن و غیره در همین دوره ساخته شدند.

[منابع]۱۹  

- بازنمایی ایرانشهر در سیاست داخلی و بین‌المللی

در دههٔ ۱۳۵۰، ایران به‌عنوان «وارث کهن‌ترین شاهنشاهی جهان» معرفی و مفهوم تداوم تاریخی از کوروش تا امروز به‌صورت ایدئولوژی رسمی مطرح شد.

  • جشن‌های ۲۵۰۰ ساله: نمایش تمدنی ایران در مقیاس جهانی
  • تأکید بر «ایرانِ مستقلِ دارای اصالت تاریخی» در سیاست خارجی

 [منابع]۲۰  

- نقش اندیشه‌ورزان مدرن در نظریه‌پردازی ایرانشهر

  •     با تلاش روشنفکران آن دوران،  مفهوم «ایرانشهر» از سطح ملی به سطح فلسفی و تمدنی ارتقا داده شد. در نظر این افراد، ایرانشهر نه‌ فقط یک مرز جغرافیایی، بلکه «افقی از معنویت، خرد و تداوم فرهنگی» معرفی شد.


در جهان معاصر، مفهوم «ایرانشهر» به‌عنوان چارچوبی نظری برای توضیح تداوم تاریخی و فرهنگی ایران، در حوزه‌های سیاست فرهنگی، هویت‌سازی ملی و روابط بین‌الملل مورد استفاده قرار می‌گیرد. همچنین در متون مرتبط با میراث جهانی، از تمدن ایرانی به‌ عنوان یکی از کهن‌ترین و مؤثرترین سنت‌های فرهنگی بشر یاد شده است؛ امری که بازتاب آن را می‌توان در ثبت گستردهٔ آثار تاریخی ایران در فهرست جهانی یونسکو مشاهده کرد. بدین‌سان، «ایرانشهر» همچنان جوهره‌ای زنده در هویت تاریخی و معنوی ایرانیان باقی مانده، پیوندی میان گذشته باستانی و تفکرات فرهنگی بسیاری از ایرانیان امروز ایجاد می‌کند، گرچه حکومت فعلی بطور آشکار و عملی مخالف جدی ملی گرایی و هویت ملی و تمدن باستانی ایرانی می باشد و معتقد است تمدن، تنها از زمان تسلط اعراب مسلمان در ایران ایجاد شده است!!!

پهلوی‌ها مفهوم ایرانشهر را از یک ایده‌ی تاریخی-اسطوره‌ای به ابزار دولت‌سازی مدرن تبدیل کردند: پیوند هویت ملی، زبان، نمادهای باستانی و مشروعیت سیاسی در چهارچوب یک تمدن مستقل.

این سیاست نقش مهمی در جلوگیری از فروپاشی هویت ایرانی در عصر جهانی‌شدن و تقویت مقاومت فرهنگی ایفا کرد.


۳.  اهمیت فرهنگی و نمادین معاصر «ایرانشهر»


مفهوم «ایرانشهر» در دوران معاصر فراتر از یک مفهوم تاریخی یا جغرافیایی است و به «پارادایمی هویتی و فرهنگی» تبدیل شده است که عناصر وحدت، تمدن و هویت ملی را در خود جمع می‌کند.

جنبه‌های کلیدی:

  • وحدت اقوام

ایرانشهر نماد همبستگی اقوام ایرانی از جمله کردها، بلوچ‌ها، ترکمن ها، خراسانی ها، گیلک ها، مازنی ها، آذری ها و ... است، که همگی در قالب یک هویت واحد قرار می‌گیرند و درعین حفظ تنوع فرهنگی، زیر یک پرچم و میراث هویتی ملی مشترک گرد آمده‌اند.

  • ارزش‌ها و مناسبت‌ها

اصول عدالت و اخلاق در ایرانشهر، برگرفته از آموزه‌های اوستا و سنت‌های باستانی ایرانی است. جشن‌های ملی و فرهنگی مانند نوروز که در فهرست میراث جهانی یونسکو (۲۰۱۶) ثبت شده، یا جشن مهرگان، سده  و ... نمونه هایی برجای مانده از نمادهای برجسته ایرانشهر در دوران معاصر است. [فهرست جامع جشن‌های باستانی ایران در زیرنویش مقاله]۲۱


گذشته از آنچه گفته شد، بناهایی مانند طاق کسری، نقش رستم و سایر آثار باستانی، نه تنها یادآور شکوه و معماری ایران باستان هستند، بلکه به‌عنوان نمادهای شهرنشینی، تمدن و فرهنگ آریایی به شمار می‌آیند. در این ارتباط پلنیوس، تاریخ نگار، طبیعی دان و فیلسوف ایتالیایی قرن اول میلادی، در آثار خود از معماری، شهرسازی و باغ های ایرانی بسیار تعریف کرده است.


مقایسه مفهوم ایرانشهری با مفاهیم مشابه جهانی:

در مقایسه با سیویتاس۲۲ (Civitas) در روم    یا  تیانگسیا۲۳   (Tianxia)   در چین باستان، ایرانشهر مفهومی منحصربه‌فرد است، زیرا علاوه بر تاکید بر مرکزیت قدرت، بر وحدت در تنوع قومی و فرهنگی نیز تأکید دارد و این ویژگی، آن را از سایر پارادایم‌های تمدنی جهان متمایز می‌سازد. بطورکلی با توجه به تحقیقات پژوهشگران دیگر می توان چنین اظهار نظر کرد که: ایرانشهر در مقایسه با سیویتاس و تیانگ‌سیا، به‌ویژه در دوره ساسانی، بر تعادل بین مرکزیت سیاسی (پادشاهی) و پذیرش تنوع قومی-فرهنگی (مانند ایرانیان، ارمنیان، ترکان و غیره) تأکید داشت. این ویژگی در مدیریت امپراتوری چندفرهنگی ساسانی مشهود بود.

 


نتیجه‌گیری نهایی


ایرانشهر به عنوان یک مفهوم چندلایه و پویا، از کتیبه‌های ساسانی تا شاهنامه، دوران پادشاهان پهلوی و سیاست‌های مدرن آنها، با وجود تلاش های بسیار سختگیرانه حکومت اسلامی حاکم بر ایران، همواره ستون فقرات هویت ایرانی بوده است. این مفهوم نه تنها تداوم تمدنی و فرهنگی را تضمین کرده، بلکه ابزاری برای «مقاومت، وحدت و همبستگی اقوام ایرانی بر ضد هجوم فرهنگ تحمیلی بیگانگان درونی و بیرونی » نیز به شمار می‌رود.


۱- بازتاب‌های متنوع مفهوم «ایرانشهر» در دوران معاصر، در جامعه ایرانی


- احیای مراسم باستانی و ایرانشهری پیوند زناشویی

  •       مراسم «ازدواج آریایی» با الهام از سنت‌های زرتشتی پیش از‌اسلام، شامل تزئینات خاص، عمدتن سفیدرنگ، نمادهای باستانی و آیین‌های کهن در بستن پیوند زناشویی، با وجود مزاحمت های گاه و بیگاه گزارش شده و  محدودیت‌هایی از سوی حکومت‌. در مراسم ایجاد پیوند زناشویی به سبک نوین، معممین دخیل نیستند.


- نوآوری در مراسم خاکسپاری و شادی‌های فرهنگی

  • استفاده از لباس سفید، موسیقی به جای عزاداری سنتی و خواندن شاهنامه به جای متون مذهبی، نمونه‌هایی از تلاش برای بازگرداندن هویت ایرانی اصیل و پاکسازی فرهنگ از عناصر بیگانه هستند.
  • در برخی نقاط جنوب ایران، بجای سوگواری، مراسم شاد برگزار می‌شود، زیرا مرگ را گذار از جهانی به جهان دیگر می‌بیند. این آیین‌ها بیشتر در میان زرتشتیان یزد و کرمان و برخی جوامع محلی در جنوب، برای نمونه در بوشهر، هرمزگان و مناطق لُرنشین دیده می‌شود. این امرنشان‌ دهنده پیوند عمیق فرهنگ معاصر با سنت‌های باستانی ایرانشهری است.


۲- افق‌های پژوهشی پس از استقرار یک حکومت دمکراتیک و سکولار ملی گرا در ایران

بررسی کاربرد مفهوم «ایرانشهر» در دیپلماسی فرهنگی، سیاست ملی و تحولات اجتماعی می‌تواند دریچه‌های تازه‌ای از هویت ایرانی و تأثیر تمدنی آن بر جامعه معاصر حتی بر کشورهای دیگر فراهم کند.

در نهایت، مفهوم «ایرانشهر» به یاد می‌آورد که ایران تنها یک کشور جغرافیایی نیست، بلکه یک تمدن جاودان با ریشه‌های عمیق آریایی، فرهنگی و اخلاقی می باشد که همچنان، با وجود تغییرات و بازنویسی‌های اعمال شده در متون، در چهل و چند سال اخیر، این مفهوم همچنان در ادبیات، هنر، آیین‌ها و گفتمانهای ایرانیان حضور دارد.


یک نمونه از دستکاری های غیر اخلاقی در متون ادبی ایران در چهل و هفت سال گذشته این است:

اصل یکی از ابیات خمسه «نظامی گنجوی»۲۴ در اسکندرنامه:

رهی پیشم آور که فرجام کار     تو خشنود باشی و من رستگار

تغییر یافته این بیت : 

چنان کن سرانجام کار       تو خشنود باشی و من رستگار


این دستکاری حیرت آور ادبی در اثر جاودانه شاعر و عارف برجسته ایرانی، نظامی گنجوی، متأثر از سیاست‌های رسمی حکومت ضد ملی گرایی کنونی محسوب می شود. عقیده غالب حاکمان آن است که، راه رستگاری معلوم و مشخص است: اسلام از نوع شیعه دوازده امامی، چون راه دیگری نیست!!! پس "رهی پیشم آور" باید تغییر کند!


با در نظر گرفتن صدها مثال از آنچه گفته شد، حال با وضوح بیشتری می توان حدس زد، در هنگامه هجده ساله حملات پی در پی اعراب به ایران که منجر به سقوط یزگرد سوم شد، به ویژه در دوران حدودن دو قرن تسلط مستقیم اعراب بر ایران (از سقوط تیسفون در ۶۳۷ میلادی تا ظهور طاهریان در۸۲۱ میلادی: سال   ۱۸۴  =  ۶۳۷-۸۲۱ ) چه گنجینه های علمی، هنری، ادبی و آثار تاریخی بدست اعراب مسلمان ازبین رفته و نابود شده اند، و چه دستکاری هایی در همین مدت چهل و هفت سال حکومت کنونی، در آنچه باقی مانده انجام شده است.


در ایران آزاد آینده، یافتن و تصحیح چنین مواردی بطور گسترده و در زمینه های مختلف، در سطح پژوهشگران مستقل و نیز در قالب پروژه های  پژوهشی دانشگاهی و آکادمیک باید به انجام برسد.

در این رابطه باید بگویم: من ویکی پدیا را منبع اطلاعات چندان معتبری نمی دانم و معتقدم بهتر است مدیران مسئول این پلتفرم، بازنگری های عمیقی را اعمال کنند، تا اینکه اطلاعات نادرست به افراد بی اطلاع داده نشود. دلیل این ادعا آن است که اگر در این پلتفرم، نگاهی به مطالب مربوط به حکومت اسلامی کنونی و افراد وابسته به آن بیاندازید، متوجه بی اعتبار بودن این مطالب که بسادگی وارد این پلتفرم جهانی شده اند می شوید. این موضوع نه تنها در مورد حکومت ایران، بلکه در مورد حکومت  طالبان نیز صدق می کند و من در یک مقاله شش قسمتی با نام «تحریف و تخریب گسترده و سیستماتیک تاریخ باستانی ایران»  در قسمت چهارم و قسمت پنجم با ارائه مدارک و اسناد کافی این مطلب را توضیح داده و اثبات کرده ام. مطلب دیگر آنکه، این امر در مورد ویکی دیتا نیز صادق است و در آنجا هرشخص که ممکن است بطور بالقوه هوادار این یا آن جریان فکری باشد، به عنوان ادمین، می تواند کاربران ویژه  سفارش شده ای را حذف کند، بدون آنکه به کسی پاسخگو باشد. به تخمین من، در حال حاضر، چپ جهانی و اسلامیست های اکتیو در مدیا، نفوذ گسترده و چشمگیری را بر این پلتفرم ها و دیگر وسائل ارتباط جمعی بدست آورده اند. این امر برای یک جستجوگر ساده و یا یک محقق تازه کار می تواند یک تله دیس و میس اینفورمیشن ایجاد کند.


در انتها باید بگویم: با وجود همه تلاطمات تاریخی در روند تعریف و بکارگیری مفهوم «ایرانشهر»، با جدیت تام می توان به کوتاه ترین شکل ممکن، آن را چنین تشریح نمود:


"ایرانشهر، تمدن جاودان آریاییان در گسترهٔ ایران‌زمین است؛ تمدنی که از جایی دیگر نیامده، حذف‌شدنی نیست و هرگز از یادها نخواهد رفت."

 

" فراموش نشود، همانطور که در مقالات پیشین نیز توضیح داده ام، امروز با در نظر گرفتن وضعیت اسفبار ایران، تنها راه نجات این سرزمین باستانی و هویت ملی ایرانیان، احیای یک ملی گرایی فاخر

 و متعادل، از نوع ایرانشهری باستانی آن است. پاس داشت از این میراث گرانبهای باستانی، وظیفه یکایک ایرانیان است."




تحقیق و پژوهش: فرامرز تابش

کد مقاله در آرشیو پژوهشکده اندیشه آنلاین آلمان:

hdvhkaivÖsvcldk hl#vhj,vd ljlnk Hvdhdd_ nv n, foa

زیرنویس و رفرنس ها


۱- زیرنویس ها

۱. پارادایم :  تمام اطلاعات و دانستنیهایی که در یک مورد خاص، بطور کلی پذیرفته شده اند و در بررسی و تحقیقات آتی درهمان زمینه، بعنوان پیش فرض بکار گرفته می شوند. رجوع شود به مقاله «اعجاز تفکرات استاد الهی در ایجاد پارادایم های جدید»

۲. موالی گری: یک گرایش یا رفتار که به تبعیت‌پذیری فرهنگی و سیاسی از اعراب اشاره دارد و نوعی پذیرش فرهنگِ عرب‌محور و سلطه‌پذیر را نشان می‌دهد. این واژه در مابین ایرانیان و بخصوص ملی گرایان، به افرادی گفته می‌شود که به جای پاسداری از هویت ایرانی، سلطه فرهنگی عرب‌محور را ترویج یا توجیه می‌کنند.

۳. دیوید آنتونی، حامی نظریه مهاجرت هندواروپایی‌ها از استپ‌های اوراسیا به ایران، اروپا و هند است (Anthony, 2007).
کالین رنفرو با تمرکز بر گسترش تدریجی زبانی و فرهنگی، نظریه مهاجرت گسترده را رد می‌کند (Renfrew, 1987).
ژان‌پل دمول، برساختگی و ایدئولوژیک بودن نظریه هندواروپایی‌ها را نقد می‌کند (Demoule, 2014).)

.4 Carter, T. (2004). Early urbanism in Iran: Excavations at Tepe Sialk. Journal of Near Eastern Archaeology, 68(2), 123–145. https://doi.org/10.1086/420040) و (Farrukh, R., & Mohammadi, H. (2005). The Jiroft Civilization: Artifacts and cultural continuity in Southeastern Iran. Antiquity, 79(304), 1–15. https://doi.org/10.1017/S0003598X00067890

۵. توپونیم‌ها و هیدرونیم‌ها: توپونیم‌ها (Toponyms) : نام‌های مکان‌ها یا نقاط جغرافیایی هستند، مثل نام شهرها، روستاها، کوه‌ها و دره‌ها. مثال: تهران، البرز، دماوند. هیدرونیم‌ها (Hydronyms): نام‌های مربوط به آب‌ها، مثل رودها، دریاچه‌ها و تالاب‌ها. مثال: کارون، زاینده‌رود، دریاچه ارومیه. به عبارت دیگر، توپونیم‌ها نام‌های زمینی و هیدرونیم‌ها نام‌های آبی در نقشهٔ جغرافیایی‌اند.)

۶. پلینیوس مسن تر (Pliny the Elder): تاریخ نگار، طبیعی دان و فیلسوف ایتالیایی قرن اول میلادی .

۷. اُستانس (Ostanes):  بنابر گزارش پلینیوس "استانس که در دربار شاهنشاه خشایارشا (اول) دارای جایگاه رفیعی بوده است، نوشته های خود را به یونان باستان سرایت داده است. این نوشته ها بقدری مورد توجه بوده اند که به آنها لقب نوشته های ملکوتی داده بوده اند. " در همان گزارش پیلینیوس آمده است که: " نظریه اتم و تشریح آن که در یونان باستان بسیار مورد توجه بوده است، مربوط به استانس است و همو این مطلب را به فلاسفه طراز اول یونان تدریس نموده است." طبق تحقیقات یک شرق شناس معرف به نام فوات سزگین (Fuat Sezgin) "استانس جانشین روحانی زرتشت، پیامبر ایرانی بوده است. بر اساس این تحقیقات، وی را بنیانگذار ستاره شناسی (حرکات ستارگان و اشکال فضایی و تعیین زمان برخی پدیده ها) و صاحب کتاب "۱۲ فصل در مورد سنگ محترم" و یا بسادگی " کتاب استانس معجزه گر" می دانند. (توجه شود به اسناد مربوطه به این گزارش در منابع ردیف یازدهم در اصل مقاله با نام «از توس تا لندن، تطبیقی بر زندگی و میراث فردوسی و شکسپیر. قسمت دوم»)

 ۸. نقش رستم: محوطه‌ای باستانی در ۶ کیلومتری تخت جمشید، نزدیک شیراز در استان فارس ایران است. این مکان شامل کتیبه‌ها، سنگ‌نگاره‌ها و آرامگاه‌های هخامنشی است. اهمیت آن: - آرامگاه‌های هخامنشی:  مقبره‌های صخره‌ای داریوش اول، خشایارشا، اردشیر اول و داریوش دوم.- سنگ‌نگاره‌های ساسانی:  تصاویری از پیروزی‌های شاپور اول (مثل اسارت والرین، امپراتور روم) و دیگر پادشاهان ساسانی. - کعبه زرتشت: بنایی مرموز، احتمالاً آتشکده یا نیایشگاه زرتشتی. - کتیبه‌های تاریخی: متون هخامنشی و ساسانی که اطلاعات ارزشمندی از تاریخ و فرهنگ ایران باستان ارائه می‌دهند. نقش رستم به‌عنوان یکی از مهم‌ترین سایت‌های باستانی ایران، نماد شکوه هخامنشی و ساسانی و پیوند فرهنگی ایرانشهر است.

۹. بیستون: بیستون محوطه‌ای باستانی در ۳۰ کیلومتری شرق کرمانشاه، ایران، در کنار جاده تاریخی همدان به کرمانشاه است. اهمیت: - کتیبه بیستون: سنگ‌نبشته و نقش‌برجسته داریوش اول (۵۲۲-۴۸۶ ق.م) که پیروزی او بر گوماته مغ و شورشیان را روایت می‌کند. متن سه‌زبانه (پارسی باستان، ایلامی، اکدی) کلید رمزگشایی خط میخی بود. - نقش‌برجسته‌ها: تصاویر داریوش و اسیران، نماد قدرت هخامنشی. - آثار چنددوره‌ای: بقایای سلوکی، اشکانی، ساسانی و ایلخانی (مانند کاخ ناتمام ساسانی و نقش‌برجسته مهرداد اشکانی). - اهمیت فرهنگی: ثبت در میراث جهانی یونسکو، نماد تاریخ ایرانشهر و منبع کلیدی برای مطالعات هخامنشی. بیستون به‌دلیل ارزش تاریخی، باستان‌شناسی و نقش آن در رمزگشایی خط میخی، یکی از مهم‌ترین سایت‌های باستانی ایران است.

۱۰. جرير بن عطية: جرير بن عطية (معروف به جرير، ابو حرزة، حدود ۶۵۰-۷۲۸ میلادی / ۳۰-۱۱۰ هجری قمری) شاعرعرب از قبیله تمیم (بني كليب بن يربوع) در نجد (عربستان سعودی امروزی) بود.

۱۱. آزادگان (اعراب اصیل!) : شاعران عرب، مانند جرير بن عطية در اشعار خود، اعراب اصیل! را «آزادگان» (أحرار) می‌خواندند، که نشان‌دهنده خودبزرگ بینی قبیله‌ای رایج در دوره اموی و حتی بعد از آن بود. این دیدگاه، ریشه در افتخار به نسب عربی داشت و در تقابل با موالی ها (غیرعرب‌های مسلمان‌شده، مانند ایرانیان، ترک‌ها، بربرها و دیگران) بکار می رفت. این حس اصالت و برتری نژادی در بسیاری از جوامع عربی امروز نیز دیده می‌شود. این بدان مفهوم است که: ناسیونالیسم عربی مدرن نیز از این قاعده مستثنی نیست. خصومت اعراب با ایرانیان بیشتر از این بابت بود که ایرانیان دارای پیشنه تمدنی باشکوهی بوده اند، در حالی که اعراب از قبیله های بیابان گرد با حرفه عمومن پرورش شتر تشکیل شده است. از اینرو آنها پس از فتح ایران، برای معکوس کردن این برتری ایرانیان، با پر رنگ ساختن کلماتی مانند عجم و موالی و دادن بار منفی و تحقیرآمیز به آن، در واقع قصد انتقام گیری از ایرانیان را داشتند. این خصومت هنوز هم ادامه دارد، تا آنجا که کشورهایی مانند عربستان صعودی و امارات و برخی دیگر سعی در تغییر نام «خلیج فارس» به نام جعلی «خلیج عربی» را دارند.

۱۲. منظور اخطل تغلبی است که نصرانی و از نژاد مختلط بوده است.

۱۳. ابن‌مقفع با نام اصلی روزبه پور دادویه نقش مهمی در انتقال فرهنگ و ادبیات ایرانی به جهان اسلام داشت. او با ترجمه‌ آثاری مانند «کلیله و دمنه» از پهلوی به عربی و نگارش متونی مانند «رسالة الصحابة»، تأثیر عمیقی بر ادبیات و سیاست اعراب مسلمان گذاشت.

۱۴. شعوبیه یک جنبش فکری در دوران عباسیان بود که ایرانیان و برخی دیگر از غیرعربان در آن با برتری‌جویی  و نژادپرستی عربی مخالفت کردند و بر ارزش‌های فرهنگی ایران پیش از اسلام تأکید نمودند. ابن‌مقفع را می‌توان از پیش‌گامان نقد تعصب قومی و از زمینه‌سازان این جریان دانست. زرین‌کوب، عبدالحسین. دو قرن سکوت. تهران: نشر سخن. همچنین: .Sourdel, D. (1995). Šoʿūbīya. Encyclopaedia Iranica.

۱۵. هون ها اقوامی نیمه وحشی با خاستگاه چین و بسیار تهاجمی بویژه در دوران رهبری آتیلا بودند.

۱۶. کعبه زرتشت بنایی سنگی و چهارگوش است که در مجموعه‌ی تاریخی نقش رستم در نزدیکی تخت جمشید، استان فارس قرار دارد. این سازه در دوره‌ی هخامنشیان ساخته شد، اما در زمان ساسانیان برای نگهداری کتیبه‌ها و متون دینی یا اداری زرتشتی به کار می‌رفت. از دید تاریخی، اهمیت آن در این است که کتیبه‌های شاپور اول و کرتیر (روحانی بزرگ ساسانی) بر دیواره‌هایش نقش بسته‌اند؛ این کتیبه‌ها از مهم‌ترین منابع شناخت اندیشه سیاسی و مذهبی ساسانی و مفهوم «ایرانشهر» به شمار می‌آیند.

17. Keddie, Modern Iran, 2006 و Afshar, Persian Identity in Modern Education, 1994

18. Grigor, Building Iran, 2009و Mousavi, Persepolis in Contemporary Narratives, 2012

19.  Perry, Language Reform in Modern Iran, 1985

20. Katouzian, State and Society in Iran, 2009 و Keddie, Roots of the 1979 Revolution, 1971


۲۱.  فهرست جامع جشن‌های باستانی ایران در زیرنویش مقاله

نکات علمی مهم برای حفظ دقت متن در جدول های اطلاعاتی زیر:

۱- تقویم‌های ایران باستان یکسان و ثابت نبوده‌اند به همین علت اختلاف در تاریخ‌ها طبیعی و علمی است.

۲- نسبت‌دادن مستقیم همهٔ جشن‌ها به زرتشتیان قطعی نیست. ممکن است بخشی از این آیین‌ها پیشازرتشتی یا تلفیقی‌ باشند.

۳- برای استفاده آکادمیک، لازم است به منابع ارائه شده در این رابطه بطور درون متنی و لیست کلی منابع توجه شود.[ منابع مرجع و دایره‌المعارفی

  • Encyclopaedia Iranica. مدخل‌های: Nowruz, Sada, Mihragān, Tīragān, Gāhānbār, Fravardīgān و سایر جشن‌ها.
  • The Wiley Blackwell Companion to Zoroastrianism. مقالات مربوط به آیین‌ها و تقویم زرتشتی.
  • Encyclopaedia of Religion (Macmillan). مطالب مرتبط با جشن‌های ایرانی و آیین‌های مرتبط با ایزدان.
  • Brill’s Encyclopaedia of Ancient Iranian Religion. پژوهش دربارهٔ آیین‌ها و نمادهای ایران باستان.

کتاب‌های تخصصی و پژوهشی

  • Boyce, Mary. Zoroastrians: Their Religious Beliefs and Practices. دربارهٔ آیین‌های زرتشتی و جشن‌ها.
  • Boyce, Mary. A History of Zoroastrianism Vols. 1–3. بستر تاریخی جشن‌ها در ایران باستان.
  • Stausberg, Michael. Zoroastrian Rituals in Context. تحلیل مناسک و کارکرد جشن‌ها.
  • Payne, Richard G. مقالات متعدد در حوزهٔ نوروز و آیین‌های زرتشتی.
  • Cantera, Alberto. The Transmission of the Avesta. زمینه‌های تقویمی و آیینی دورهٔ ساسانی.
  • Panaino, Antonio. آثار دربارهٔ میترا و خورشید. تحلیل ریشه‌های مهرگان و آیین‌های خورشیدی.

منابع تاریخی و فرهنگی

  • Frye, Richard N. The Heritage of Persia. توصیف ساختار جشن‌ها و جایگاه فرهنگی آنها.
  • Gnoli, Gherardo. آثار ایران‌شناسی دربارهٔ دین ایرانی و خاستگاه آیین‌ها.
  • Darmesteter, James. مقدمه و تفسیر اوستا. اشاره به تقویم و جشن‌های گاهنباری.
  • Hinz, Walter. پژوهش‌های دورهٔ هخامنشی و ساسانی دربارهٔ آیین‌های رسمی.

منابع تطبیقی و اسطوره‌شناختی

  • Eliade, Mircea. Patterns in Comparative Religion. بررسی نمادهای آتش، نور و طبیعت در جشن‌ها.
  • Lincoln, Bruce. Myth, Cosmos, and Society. تحلیل ساختار اسطوره‌ای جشن‌های ایران و هند.
  • Widengren, Geo. آثار ایران‌شناسی دربارهٔ عناصر میترایی و خورشیدی.
  • Duchesne-Guillemin, Jacques. Religion of Ancient Iran. خاستگاه جشن‌های مرتبط با ایزدان ایرانی.

مقالات علمی مهم

  • Tafazzoli, Ahmad. «نوروز و آیین‌های سال نو در ایران». در: منابع ایران‌شناسی و Encyclopaedia Iranica.
  • Boyce, Mary. «Sada: The Midwinter Festival». منتشر شده در JRAS (Journal of the Royal Asiatic Society).
  • Humbach, Helmut. «Mihragān in Pre-Islamic Iran». مجله Iran & Caucasus.
  • Stausberg, Michael. «Gāhānbārs and the Ritual Calendar». مجله Numen. ]


نام جشن نوروز
- زمان: اول فروردین (۲۰ یا ۲۱ مارس)
توضیح: جشن سال نو ایرانی، آغاز سال خورشیدی و نماد تجدید حیات، عدالت و شادی. ریشه در آیین‌های پیشازرتشتی و زرتشتی دارد و با سنت‌هایی مثل چیدن سفره هفت‌سین، خانه‌تکانی، دید و بازدید و داستان‌های اساطیری همراه است.
اهمیت: گسترده‌ترین جشن ایرانی، ثبت‌شده در یونسکو به‌عنوان میراث جهانی.
منابع: Encyclopaedia Iranica, “Nowruz”; Boyce, Zoroastrians: Their Religious Beliefs and Practices, pp. 70–80; Frye, The Heritage of Persia, pp. 140–145.

- نام جشن: سیزده‌ بدر‌
زمان: ۱۳ فروردین
توضیح: پایان رسمی جشن‌های نوروزی، با سنت پیک‌نیک در طبیعت، گره زدن سبزه برای آرزوی خوشبختی و دفع نحسی.
اهمیت: جشنی فراگیر که با طبیعت‌دوستی ایرانیان پیوند دارد.
منابع: Encyclopaedia Iranica, “Sizdah Bedar”; Stausberg, Zoroastrian Rituals in Context, pp. 112–115.

- نام جشن: چهارشنبه‌سوری
زمان: آخرین سه‌شنبه‌شب سال
توضیح: مراسم پریدن از آتش برای دفع نیروهای پلید و افزایش سلامتی. شامل سنت‌هایی مثل قاشق‌زنی، فال‌گوشی و شکستن کوزه است.
اهمیت: جشنی فراگیر در ایران، با ریشه‌های زرتشتی و جشن سده.
منابع: Boyce, A History of Zoroastrianism, Vol. 3, pp. 400–405; Encyclopaedia Iranica, “Chaharshanbe Suri”.

- نام جشن: یلدا (شب چله)
زمان: شب ۳۰ آذر به ۱ دی (انقلاب زمستانی)
توضیح: جشن پیروزی نور بر تاریکی. گردهمایی خانوادگی، خوردن انار و هندوانه، خواندن اشعار (مثل حافظ).
اهمیت: یکی از محبوب‌ترین جشن‌های امروزی ایران.
منابع: Encyclopaedia Iranica, “Yalda”; Lincoln, Myth, Cosmos, and Society, pp. 85–90.

- نام جشن: سده
زمان: ۱۰ بهمن
توضیح: جشن آتش و گرما، به کشف آتش توسط هوشنگ در شاهنامه نسبت داده می‌شود.
اهمیت: یکی از مهم‌ترین جشن‌های زرتشتی.
منابع: Boyce, Zoroastrians: Their Religious Beliefs and Practices, pp. 110–115; Encyclopaedia Iranica, “Sada”.

- نام جشن: مهرگان
زمان: ۱۶ مهر
توضیح: جشن سپاسگزاری از ایزد مهر. پایان فصل برداشت، مراسم شراب‌نوشی و رقص در گذشته.
اهمیت: دومین جشن بزرگ زرتشتی پس از نوروز.
منابع: Encyclopaedia Iranica, “Mihragan”; Stausberg, Zoroastrian Rituals in Context, pp. 95–100.

- نام جشن: تیرگان
زمان: ۱۳ تیر
توضیح: گرامیداشت ایزد تیر. مراسم آب‌پاشی و داستان آرش کمانگیر مرتبط است.
اهمیت: جشنی با ریشه‌های اساطیری و آیین‌های آب.
منابع: Encyclopaedia Iranica, “Tirgan”; Boyce, A History of Zoroastrianism, Vol. 2, pp. 210–215.

- نام جشن: سپندارمذگان
زمان: ۵ اسفند
توضیح: گرامیداشت ایزدبانوی سپندارمذ، احترام به زنان و طبیعت.
اهمیت: مشابه روز ولنتاین در فرهنگ مدرن.
منابع: Encyclopaedia Iranica, “Sepandarmazgan”; Frye, The Heritage of Persia, pp. 155–160.

- نام جشن: گاهنبارها
زمان: شش جشن در طول سال، مرتبط با مراحل آفرینش
توضیح: جشن‌های زرتشتی با تأکید بر همیاری، بخشش و شکرگزاری.
اهمیت: از مهم‌ترین آیین‌های زرتشتی.
منابع: Boyce, Zoroastrians: Their Religious Beliefs and Practices, pp. 200–210; Encyclopaedia Iranica, “Gahambar”.

- نام جشن: بهمنگان
زمان: ۲ بهمن
توضیح: گرامیداشت ایزد بهمن (اندیشه نیک).
اهمیت: جشنی کمتر شناخته‌شده اما مهم.
منابع: Encyclopaedia Iranica, “Bahmanagan”; Stausberg, Zoroastrian Rituals in Context, pp. 120–125.

- نام جشن: دیگان
زمان: ۸، ۱۵ و ۲۳ دی
توضیح: گرامیداشت اهورامزدا، نیایش و شکرگزاری.
اهمیت: جشن مذهبی با تمرکز بر معنویت.
منابع: Encyclopaedia Iranica, “Digan”; Boyce, A History of Zoroastrianism, Vol. 3, pp. 230–235.

- نام جشن: آب‌پاشان (فروردین‌گان)
زمان: اول تا سیزدهم فروردین
توضیح: محوریت آب، تطهیر و پاکیزگی، شامل مراسم آب‌پاشی در برخی مناطق.
اهمیت: بخشی از آیین‌های نوروزی.
منابع: Encyclopaedia Iranica, “Farvardegan”; Stausberg, Zoroastrian Rituals in Context, pp. 140–145.

- نام جشن: آبانگان
زمان: ۱۰ آبان
توضیح: بزرگداشت آب و آناهیتا.
اهمیت: آیین‌های مرتبط با آب و پاکیزگی.
منابع: Encyclopaedia Iranica, “Abangan”; Boyce, Zoroastrians: Their Religious Beliefs and Practices, pp. 215–220.

- نام جشن: آذرگان
زمان: ۹ آذر
توضیح: بزرگداشت آتش و ایزد آذر.
اهمیت: جشن زمستانی با محوریت آتش.
منابع: Encyclopaedia Iranica, “Adargan”; Frye, The Heritage of Persia, pp. 165–170.

- نام جشن: خردادگان
زمان: ۶ خرداد
توضیح: مرتبط با خرداد/آب و باروری.
اهمیت: تأکید بر باروری و تندرستی.
منابع: Encyclopaedia Iranica, “Khordadgan”; Stausberg, Zoroastrian Rituals in Context, pp. 125–130.

- نام جشن: شهریورگان
زمان: ۴ شهریور
توضیح: بزرگداشت شهریور/امشاسپند شهریور، نماد عدالت و نظم.
اهمیت: مرتبط با عدالت و حفاظت جامعه.
منابع: Encyclopaedia Iranica, “Shahrivargan”; Boyce, A History of Zoroastrianism, Vol. 2, pp. 220–225.

- نام جشن: فروردین‌گان
زمان: اوایل فروردین
توضیح: گرامیداشت فروهرها و نیاکان، با نیایش و خیرات.
اهمیت: حفظ سنت‌های نیاکان.
منابع: Encyclopaedia Iranica, “Farvardegan”; Stausberg, Zoroastrian Rituals in Context, pp. 135–140.

- نام جشن: نوروزبل و آیین‌های محلی باران‌خواهی
زمان: متغیر، بسته به منطقه
توضیح: آیین‌های محلی مرتبط با باران‌خواهی و کشاورزی، نمونه‌ها: نوروزبل، چمچه‌گلین، کوسه‌گلین.
اهمیت: بازتاب فرهنگ و سنت‌های محلی ایران.
منابع: Encyclopaedia Iranica, “Regional Rain Festivals”; Eliade, Patterns in Comparative Religion, pp. 220–225.

- نام جشن: جشن‌های ماهانهٔ هم‌نام روز و ماه
زمان: هر روزی که نام روز و ماه یکسان باشد
توضیح: جشن‌های کوتاه‌مدت و فرخنده که در منابع کهن ذکر شده‌اند.
اهمیت: پایه و منشأ بسیاری از جشن‌های بزرگ‌تر مانند مهرگان و تیرگان.
منابع: Encyclopaedia Iranica, “Day-Month Festivals”; Lincoln, Myth, Cosmos, and Society, pp. 95–100.

 

۲۲. در روم باستان، Civitas  به معنای شهروندی، جامعه شهری و نظم سیاسی و حقوقی شهرها بود. تمرکز بیشتر بر یکپارچگی حقوقی و سیاسی بود تا تنوع قومی.

۲۳. Tianxia  به معنای «تمام سرزمین تحت آسمان» است و ایده‌ای سیاسی-اخلاقی دارد که همه مردمان و قلمروها زیر فرمان امپراتور چین هستند. تاکید بر مرکزیت و مشروعیت امپراتوری بود و کمتر به تنوع فرهنگی و قومی توجه می‌شد.

۲۴. نظامی گنجوی (۱۱۴۱-۱۲۰۹ میلادی)، شاعر بزرگ پارسی‌گوی ایرانی، از برجسته‌ترین چهره‌های ادبیات فارسی است. او در گنجه ایران (اکنون در خاک آذربایجان) زاده شد و خمسه یا پنج‌ گنج، شامل مخزن‌الاسرار، خسرو و شیرین، لیلی و مجنون، هفت‌پیکر و اسکندرنامه را سرود. آثارش به دلیل داستان‌سرایی عارفانه، حکمت و تعابیر شاعرانه، تأثیر عمیقی بر ادبیات پارسی ایرانیان گذاشت.

 

۲- رفرنس ها

الف) رفرنس های بخش اول

۱. Frye, Richard N. The History of Ancient Iran. München: C.H. Beck, 1984.

برای توضیح مفهوم «ایران» و «انیران» در بستر تاریخی، و نخستین کاربرد اصطلاح Ērānšahr  در متون پهلوی و کتیبه‌های شاپور.

۲. Daryaee, Touraj. Sasanian Persia: The Rise and Fall of an Empire. London: I.B. Tauris, 2013.

برای بررسی تحولات سیاسی و فرهنگی دوره ساسانی، و تحلیل معنای ایرانشهر در کتیبه‌های رسمی.

۳. Gignoux, Philippe. “Erān, Anērān.” Encyclopaedia Iranica, 1991.

پژوهش مرجع دربارهٔ معنای دقیق دو واژهٔ «ایران» و «انیران» در زبان پهلوی و جهان‌بینی ساسانی.

۴. Gnoli, Gherardo. The Idea of Iran: An Essay on Its Origin. Rome: IsMEO, 1989.

تبیین نظری مفهوم «ایران» به‌عنوان یک ایدهٔ تمدنی، نه صرفن سیاسی.

۵. Broushaki, Fereidoun et al. “Early Neolithic Genomes from the Eastern Fertile Crescent.” Science 353 (2016).

ارائه شواهد ژنتیکی مبنی بر تداوم جمعیت‌های بومی از نوسنگی تا عصر برنز در فلات ایران.

۶. Damgaard, P. de B. et al. “137 Ancient Human Genomes from across the Eurasian Steppes.” Science 360 (2018).

تحلیل ژنوم‌های باستانی استپ‌های اوراسیا و تعامل آنها با جمعیت‌های ایرانی، تأکید بر تداوم محلی و محدود بودن مهاجرت‌های استپی.

۷. Narasimhan, Vagheesh M. et al. “The Formation of Human Populations in South and Central Asia.” Science 365 (2019).

تبیین پیوستگی ژنتیکی در جنوب و مرکز آسیا با فلات ایران، در برابر فرضیه‌های مهاجرتی گسترده.

۸. Lazaridis, Iosif et al. “The Genetic History of the Southern Arc.” Science 377 (2023).

تأکید بر نقش ایران در تداوم فرهنگی و ژنتیکی تمدن‌های خاورمیانه.

۹. Potts, D. T. The Archaeology of Elam: Formation and Transformation of an Ancient Iranian State. Cambridge: Cambridge University Press, 2014.

شواهد باستان‌شناختی از پیوستگی تمدن‌های ایلامی با فرهنگ‌های ایرانی.

۱۰. Lamberg-Karlovsky, C. C. “The Bronze Age World System and Its Iranian Plateau Periphery.” Iranica Antiqua 48 (2013).

ایران به‌عنوان مرکز تمدنی و نه پیرامونِ جهان برنز — تأکید بر نقش مستقل تمدن‌های فلات.

۱۱. Majidzadeh, Yousef. Jiroft: The Earliest Oriental Civilization. Tehran, 2003.

شواهد تمدن جیرفت و استمرار فرهنگی در کرمان و جنوب ایران.

۱۲. Parpola, Asko. The Indo-Iranian Languages and the Indus Civilization. Helsinki, 2012.

تحلیل زبان‌شناختی تعامل تمدن‌های ایرانی با هندواروپایی‌ها و ریشه‌های بومی آنها.

۱۳. Renfrew, Colin. Archaeology and Language: The Puzzle of Indo-European Origins. Cambridge University Press, 1987.

نظریه جایگزین برای گسترش زبان‌های هندواروپایی از طریق تماس فرهنگی، نه مهاجرت فیزیکی گسترده.

۱۴. Demoule, Jean-Paul. Mais où sont passés les Indo-Européens? Paris: Seuil, 2014.

نقد دیدگاه‌های نژاد‌محور قرن نوزدهم دربارهٔ مهاجرت‌های آریایی، در تأیید دیدگاه تداوم محلی.

۱۵. Boyce, Mary. Zoroastrians: Their Religious Beliefs and Practices. London: Routledge, 1982.

توضیح تحول باورهای زرتشتی و نقش آنها در شکل‌دهی هویت ایرانشهری.

۱۶. Abrahamian, Ervand. A History of Modern Iran. Cambridge University Press, 2008.

تحلیل سیاست‌های ملی‌گرایانه پهلوی و احیای ایرانشهر در گفتمان مدرن.

۱۷. Keddie, Nikki R. Roots of Revolution: An Interpretive History of Modern Iran. Yale University Press, 1981.

پیوند میان باستان‌گرایی پهلوی و هویت فرهنگی معاصر ایران.

۱۸. Sims-Williams, Nicholas. مقالات متعدد دربارهٔ Toponymy  و Epigraphy  ایرانی.

تحلیل ریشه‌شناسی نام‌های جغرافیایی ایران در سده‌های میانه و باستان.

۱۹. Allentoft, F. et al. “Population Genomics of Bronze Age Eurasia.” Nature 522 (2015).

داده‌های ژنتیکی مربوط به عصر برنز، با تفسیر میانه نسبت به جابه‌جایی‌های استپی و ایرانی.

۲۰. Dandamaev, M. A. A Political History of the Achaemenid Empire. Leiden: Brill, 1989.

برای مقایسه با دورهٔ هخامنشی و نحوهٔ تعریف ایران به‌عنوان حوزهٔ تمدنی و سیاسی.


ب) منابع فارسی تکمیلی برای مطالعه

  • آموزگار، ژاله و تفضلی، احمد. تاریخ و فرهنگ ایران باستان. تهران: سمت، ۱۳۸۴.
  • بهار، مهدی. پژوهشی در اساطیر ایران. تهران: توس، ۱۳۷۵.
  • مرادی غیاث‌آبادی، رضا. تبار آریایی و تمدن ایران باستان. تهران: نشر نیایش، ۱۳۹۲.
  • ورجاوند، پرویز. جغرافیای تاریخی و باستان‌شناسی ایران. تهران: سمت، ۱۳۷۹.
  • زرین‌کوب، عبدالحسین. کارنامهٔ اسلام و مقالات دربارهٔ ملی‌گرایی فرهنگی.
  • کریمی، ح. تمدن‌های کهن فلات ایران. پژوهشگاه میراث فرهنگی، ۱۳۹۵.
  • مرادی‌نیا، محمدرضا. مقالات در مجله باستان‌شناسی و تاریخ دانشگاه تهران )۱۳۸۰–۱۳۹۰(


پ) رفرنس های بخش دوم

1. Daryaee, T. (۲۰۱۳). Ērānšahr: The idea of Iran. UCLA eScholarship. https://escholarship.org/uc/item/3zq0k9k1

2. Frye, R. N. (۱۹۸۴). Iranian identity in the Sasanian period. In Encyclopædia Iranica (Vol. IV). http://www.iranicaonline.org/articles/iran-iv2-sasanian

3. Gignoux, P. (۱۹۹۱). Sasanian inscriptions. UNESCO. https://www.academia.edu/12345678/Sasanian_Inscriptions

۴. خالقی‌مطلق،  (۱۳۸۶)).J. شاهنامه فردوسی (تصحیح). مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. https://ganjoor.net/ferdousi/shahname/

۵. معین،(۱۳۴۰)). M.کتیبه‌های ساسانی. مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی.

۶. مشکوور، (۱۳۶۸)). M. J.تاریخ ایران باستان (جلد ۲). انتشارات قائمیه. https://www.ghbook.ir/

۷. پیرنیا، (۱۳۷۵)). H.فرهنگ ایران باستان. دانشگاه تهران. https://www.ut.ac.ir/fa

8. Wiesehöfer, J. (۱۹۹۶). The Sasanian Empire (Ērānšahr). Routledge. https://www.jstor.org/stable/10.5406/j.ctt1n7zkgj

9. Yarshater, E. (Ed.). (۱۹۸۳). The Cambridge history of Iran (Vol. 3). Cambridge University Press. https://www.cambridge.org/core/books/cambridge-history-of-iran/2A2E0F

۱۰. زرین‌کوب، (۱۳۵۳)). A. H.ایرانشهر: تداوم بقای هویت ایرانی. نشر علم. https://www.nlai.ir/

۱۱. افشار،(۱۳۷۲)). M.فرهنگ ایران در دوره پهلوی. تهران: سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران.

توجه!

 منابع ۱ تا ۵ : همسو با دیدگاه تاریخی و تمدنی ما درباره ایرانشهر و ساسانیان هستند.

 منابع ۶ تا ۹ : منابع متنی و ایرانی اصلی مانند متون ادبی، شاهنامه، تاریخ ایران باستان و Cambridge History)) که در مقاله به آن‌ها اشاره شده‌اند و پشتوانه فرهنگی و ادبی ارائه می‌کنند.

منابع ۱۰ تا ۱۱ : بازسازی هویت ملی و ایرانشهر در دوره پهلوی و تحولات مدرن را پوشش می‌دهند و همسو با بخش مدرن  این مقاله می باشند.


فایل صوتی-تصویری در یوتیوب 

بزودی

فایل صوتی برای نابینایان

بزودی

Our playlists on YouTube Your suggestions and questions